مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

صدوپنجاه وپنج155

جمعه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۳۵ ق.ظ

تنها چند نفس مانده تا بهار

و من

حوصله ام را در جیب لباسم گذاشته ام

- کنار جوراب ِ تو در تو  -


پرت شده ام میان انبوه ِ این همه دود

که دشمنانه دوست می دارندم


عصر بخیر می گویم به بارش بیمار ِ آفتاب

گلدان ِ غروب را  آب می دهم روی طاقچه

تا شب قد بکشد  به بلندای پنجره

حالا می شود به دور از هر چشمی

راحت تر سنگینی ِ بی وزن ِ  بهار را گریست


صدایی میان ِ دو حادثه در گوشم چرخ می زند 

بوی عیدی ، بوی توپ ، بوی کاغذ رنگی !

آخر

با اینها مگر می شود زمستان را سر کرد

وقتی در آن سر سال

مردمان گیج چشمانم هنوز باید

خسته تر از دیروز

سراغ تو را از تلاوت نماز شکسته ی قناری بگیرند


بی تو

بهار قابی نیست که در پناه چهار چوبش زیبا شوم

می دانی ؟

بهار ،

بی حضور خنده ی تو

شبیه شعری ست

که شاعرش را گم کرده باشد

مهدی یوسفی نژاد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۱۲/۲۹
محمد 93

بهار

نظرات  (۱)

این شعر از مهدی یوسفی نژاد است . لطفا ذکر شود. ممنون
پاسخ:
ممنونم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی