پنجره16
خَستــ ــه ام....!
امــــا تَحمـُـ ــل مـی کُنــم...
خُــ ــدایـــا روزِگـ ــارت با
من و زندگیــــ ام بـَـ ـد تـــا کـــرد...!
خَستــ ــه ام....!
امــــا تَحمـُـ ــل مـی کُنــم...
خُــ ــدایـــا روزِگـ ــارت با
من و زندگیــــ ام بـَـ ـد تـــا کـــرد...!
چقدر عجیبند
مردمانی که نه جرات دوست داشتن دارند
نه اراده دوست نداشتن
با این حال مدام شعر عاشقانه می خوانند..
گاهى وقتها چه ساده عروسک می شویم!
نه لبخند می زنیم ...
نه شکایت می کنیم ...
فقط سکوت می کنیم
"که کسى دردمان را نفهمد
"
تنهایی من
پر از دلقکهایی است
با دماغهای قرمز
از بس گریه کرده اند
رضا محبی راد
کودکی بازی شیرینی بود
کودکی سیبی بود
بر سر شاخه احساس وجود
کودکی سرخ گلی بود در آن سوی بهار
کودکی بوته سرسبزی بود
رسته در باغچه رویاها
کودکی خواندن شیوای قناری ها بود
کودکی چلچله ای بود پر از شوق سفر
کودکی شیطنت ماهی سرخی بود در حوض حیات
کودکی بوسه نوشینی بود
که من از لب های شیدایی دزدیدم
کودکی خوشه انگوری بود
که من از تاک رفاقت چیدم
کودکی حرف قشنگی بود در جمله عمر
کودکی بیت لطیفی بود در شعر امید
کودکی نغمه زیبای شکوفایی بود
کودکی پاکی سرچشمه بیداری بود
کودکی بازی پروانه دل بود در آبی عطش
کودکی رقص گل نیلوفر بود در آب
کودکی تابش پرتوهای ایمان بود
کودکی خنده شفاف دلی شادان بود
کودکی وصلت جادویی شب با مهتاب
کودکی اوج هماغوشی بیداری و خواب
کودکی رقص گل قاصدکی بود پر از شور و شتاب
کودکی زمزمه ای دلکش و جان پرور بود
کودکی نرمی لالایی یک مادر بود
یاد آن دوره شیرین ز کف رفته به خیر!
یاد آن کودک در خاطره ها خفته به خیر
آهنگ های خدا
همیشه زبیاست . . .
گوش کن . . .
صدای طبیعت را . . .
صدای رودخانه . . .
پر یک پروانه . . .
صدای طپش قلب یک عاشق . . .
چه دلنواز نواخته شده اند ! ! !
تار دلتان نزد خداست . . .
می خواهم از خدا که بزند بهترین پود ها را بر تار وجودتان
و بسازد ترانه ای زیبا از سرنوشتتان
دلم یک دوست می خواهد که
خیلی مهربان باشد
دلش اندازه ی دریا به رنگ آسمان باشد
کسی باشد که حرفم را بفهمد از دل و جانش
پرستوی دلم راحت بخوابد روی دستانش