مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۲۰ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

صد

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۵۰ ق.ظ

می ترسم

می ترسم پشت این همه صبر نفرت را پنهان کرده باشم..

این همه صبر فقط از امید بر می آید

یا از نفرت..

"فرشیدفرهادی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۳ ، ۰۹:۵۰
محمد 93

نودونه99

دوشنبه, ۱۵ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۴۷ ق.ظ

به خودم احترام می گذارم..

یک چای داغ میریزم..

داخل زیباترین بشقاب خانه

یک دانه شیرینی می گذارم..

همراه یک آهنگ دلنشین..

به خودم می گویم،

بفرمایید

چایتان سرد نشود..

و از تمام تنهایی ام لذت می برم..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۳ ، ۰۹:۴۷
محمد 93

نودوهشت98

شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۳، ۰۸:۱۹ ب.ظ

کسی در خواهد زد
و خواهد آمد که چشمـان تو را خواهد داشت
و همـان حرف تو را خواهد زد
ولی من او را نخواهم شناخت ..
{ بیژن جلالی }

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۳ ، ۲۰:۱۹
محمد 93

نودوهفت97

پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۲۰ ب.ظ

خیلی کوتاه شده‌ام!

 می‌ترسم اگر اینبار کسی در خیابان بگوید کوتاه بیا،

 تمام شوم!...

"پوریا غنی طبع"



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۰
محمد 93

نودوشش96

پنجشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۱۸ ق.ظ

عکس نوشته

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۳ ، ۱۰:۱۸
محمد 93

نودوپنج95

سه شنبه, ۹ دی ۱۳۹۳، ۰۲:۵۵ ب.ظ

تـقصـــیـر از مــن اســـت...

آن زمـــان کــه گـفـتـی

قـــول بــده هـمیشـه کــنـارم بـمــانـی

یــادم رفــت بـپــرســم

کــنار خــودت یـا خــاطــره هـایت…؟!


عکس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۳ ، ۱۴:۵۵
محمد 93

نودوچهار94

يكشنبه, ۷ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۱۶ ب.ظ

روزی که آمدی
شعر نابی بودی ایستاده بر دو پا
آفتاب و بهار با تو آمدند
ورق های روی میز بُر خوردند
فنجان قهوه ی پیش رویم
پیش از آنکه بنوشمش
مرا نوشید ..
و اسب های تابلوی نقاشی
چهار نعل به سوی تو تاختند

روزی که آمدی
طوفان شد و پیکانی آتشین
در نقطه ای از جهان فرود آمد
پیکانی که کودکان
کلوچه ای عسلی اش پنداشتند
زنان دستبندی از الماس
و مردان نشان شبی مقدس

چندان که بارانی ات را
چونان پروانه ای که پیله می درد
در آوردی و نشستی روبه روی من
باور آوردم به حرف کودکان و زنان و مردان
تو به شیرینی عسل بودی
به زلالی الماس
و به زیبایی شبی مقدس ..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۳ ، ۱۵:۱۶
محمد 93

نودوسه93

شنبه, ۶ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۱۰ ق.ظ

چه می‌شود کرد


دنیا همین خرابه بود


که به ما دادند


و ما به دست‌ خود خراب‌ترش کردیم


با هم نساختیم


هر یک خانه‌ای بنا کردیم


با دیوارها و دری


که پشت‌شان پنهان شدیم


و هرگاه دلتنگ می‌شدیم


در را باز می‌کردیم


به امیدِ دیدار


با دیوارِ روبه‌رو...

 


شهاب مقربین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۰:۱۰
محمد 93

نودودو92

پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۴۴ ق.ظ

نه از کلاغ می ترسم

نه از پاسبان

تمام کوچه های دنیا را بن بست می کنم

وقتی که دلم برایت تنگ می شود!

 

"نسرین بهجتی"

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۳ ، ۰۹:۴۴
محمد 93

نود ویک 91

سه شنبه, ۲ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۰۴ ب.ظ

ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد

دوباره دوام می آورد

اما هر چه باشد ریسمان پاره ای است

شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم

اما در آنجا که ترکم کردی

هرگز دوباره مرا نخواهی یافت !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۹۳ ، ۱۵:۰۴
محمد 93