مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۹۰ مطلب در آبان ۱۳۹۵ ثبت شده است

که آیا انسان بی درد را می توان آدمی نامید؟

پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۳۰ ق.ظ

محبوبم!

دنیا ویرانه ی کوچکی ست...

ما یادگرفته ایم که گریستن، بخشی از انسان است...

مثل درد؛

مثل زخم ها،

مثل تنهایی!

ما یادگرفته ایم؛ بگرییم...

چرا که درد و تنهایی و زخم را نمی توان پنهان کرد

چرا که "دوستت دارم" را نمی توان پنهان کرد

و قلب های سرخ حتی

از زیر پیراهن هایمان هم پیداست

حالا تو ای رنج همیشگی

ای صلابت وصف ناپذیر اندوه های پنهانی

به من بگو

اگر دوستت نداشته باشم

چگونه زنده بمانم...؟

که آیا انسان بی درد را می توان آدمی نامید؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۰:۳۰
محمد 93

زندگی مانند یک پتوی کوتاه است

پنجشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۲۶ ق.ظ

زندگی مانند یک پتوی کوتاه است آن را بالا می کشید ،

انگشت شستتان بیرون میزند ؛

آن را پایین میکشید شانه هایتان از سرما میلرزد

ولــی آدمهای شاد زانوهای خود را کمی خم میکنند

و شب راحتی را سپری میکنند ...

" ماریون هاوارد "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۶
محمد 93

گاهی حتی با....

چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۳ ق.ظ

گاهی حتی با دلتنگیات هم لجبازی میکنی

تمام ثانیه هایت هم که تنگ شود هی میگویی الان است که نگرانم شود

دیگر باید سراغم را بگیرد

گاهی دلت میخواهد دلش را به شور بندازی

و به شوق بیایی از این همه خواستن

گاهی ……

گاهی ……

گاهی ……

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۱۳
محمد 93

استعدادعجیبی..

چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۲ ق.ظ

استعداد عجیبی در شکستن داری….

قلبغرورپیمان

استعداد عجیبی در نشستن دارم….

به پای توبه امید تودر انتظار تو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۱۲
محمد 93

هرچیز قاعده ای دارد

چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۷ ق.ظ

هر چیز قاعده ای دارد

جز عشق

و عشق،انگار تا ابد بی قاعده است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۵ ، ۱۰:۰۷
محمد 93

بهلول و قاضی

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ق.ظ

روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشسته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد.

بهلول به قاضی گفت: جناب قاضی! کلنگت افتاد آن را از زمین بردار.

قاضی به مسخره گفت: واقعا اینکه میگویند بهلول دیوانه است صحیح است،

آخر (این) قلم است نه کلنگ.

بهلول جواب داد: مردک! تو دیوانه هستی

که هنوز نمیدانی با احکامی که به این قلم می نویسی

خانه های مردم را خراب می کنی، تو بگو این قلم است یا کلنگ؟

زندگانی و حکایات بهلول عاقل/ #احمد_مهجوری #صادق_طالبی_مازندرانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۱
محمد 93

لطفا این شعر را آهسته بخوانید

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ق.ظ

لطفا این شعر را

آهسته بخوانید


رویِ سطرِ آخرِ
گریه‌هایش

خواب رفته است شاعر!



از: رضا کاظمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۰:۱۵
محمد 93

آرزوهای بر باد رفته

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۴ ق.ظ

مــــدت هــــاســــت...

کــارم شـــده...

دنبـــال  بـــاد دویـــدن...


تــا شـــایـــد...

آرزوهـــای بـــربـــاد رفتــــه ام را...

پس بگیــــــرم..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۰:۱۴
محمد 93

بس که دادم همه جا شرح دا آرایی او//

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۶ ق.ظ

بس که دادم همه جا شرح دل آرایی او

شهر پرگشت ز غوغای تماشایی او


وحشی بافقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۱۶
محمد 93

اینجا جا نمی شوی

دوشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ق.ظ

اینجا

جا نمى شوى

در اتاقى با پنجره هاى بسته

و پرده هاى تاریک ،

مى خواهم

با باد وعده ى دیدار بگذارم .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۰:۱۵
محمد 93