مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۸۴ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

چگونه است؟

جمعه, ۱۲ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۴ ب.ظ

چگونه است ؟

که هر گاه با سپاهی مسلح به جنگ چشمانت می آیم


باز هم اسیر می شوم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۴
محمد 93

معرفت داشته باش

پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۳ ب.ظ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۳
محمد 93

دلتنگی آخرین.

پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۱ ب.ظ

دلتنگی؛

آخرین جادویی بود که

در اولین دیدار

بر چشمانم نشست

و اولین کلامی بود که

در آخرین ثانیه های با تو بودن

بر دستانم جاری شد.

آری

از تقدیر نه گزیری هست و نه گریزی!

 

"زهره طغیانی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۱
محمد 93

ریشه دار باش ریشه ی تو

پنجشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۵۹ ب.ظ


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۶ ، ۱۵:۵۹
محمد 93

بعضی از مردم اصرار دارند

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۲ ب.ظ

بعضی از مردم اصرار دارند
که خود را به دیگران بشناسانند
و ثروت خود را به رخ آنها بکشند.

اما
این نوع آدمها
در درون خود زجر می کشند ...

زیرا
شادی آنها وابسته به تفکر دیگران است.

"مهم بودن"
را فراموش کنید تا آرامش نصیب تان شود.
هر چه کمتر نیازمند تحسین دیگران باشید،
بیشتر تحسین می شوید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۲
محمد 93

هنوز گریه

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۰۰ ب.ظ

هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست

ببار ابر بهاری، ببار... کافی نیست

چنان که یخ زده تقویم ها اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار، کافی نیست

به جرم عشق تو باشد که آتشم بزنند
برای کشتن حلاج، دار کافی نیست

گل سپیده به دشت سپید می روید
سپیدبختی این روزگار کافی نیست

خودت بخواه که این انتظار سر برسد
دعای این همه چشم انتظار کافی نیست

شعر از: فاضل نظری
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۰
محمد 93

دروغ نگو..

چهارشنبه, ۱۰ آبان ۱۳۹۶، ۰۳:۵۹ ب.ظ


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۵:۵۹
محمد 93

زمانی که پستچی بودم

سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۱۳ ب.ظ


زمانی که پستچی بودم

از هر پنج نامه یک نامه را پاره می کردم

دست خودم نبود

نمی توانستم این عادت بدم را ترک کنم

این که همه به نامه هایشان برسند ،

کمی مسخره به نظر می آمد.

تصور کن اگر من این کار را نمی کردم ،

چه اتفاقی می افتاد؟

جهانی پر از نامه ، خط ، نوشته ،

بی هیچ قرارِملاقاتی.

نامه یعنی مرگ ِ در آغوش کشیدن

جای بوسیدن ، کلمات را قورت دادن

فکر کن آدم ها بی آن که نگاهشان به هم باشد

همه ی دوستت دارم هایشان را بنویسند

رسول ادهمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۱۶:۱۳
محمد 93

یادمان باشد به حرمت..

سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۱۱ ب.ظ


یادمان باشد به حُرمتِ ناچیزترین

لحظه های خوبمان...

هنگامی که به بُن بَست میرسیم

طَبعِمان انقدر بزرگ باشد

که همدیگر را به لَجن نکشیم!

یادمان باشد هرچه بودیم

انتخابِ هَم بودیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۱۶:۱۱
محمد 93

دوست داشتن کودکانه

سه شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۶، ۰۴:۱۰ ب.ظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۱۶:۱۰
محمد 93