مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حامد عسکرى» ثبت شده است

لبخندبزن تازه کنی..

دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۱۷ ق.ظ

لبخند بزن تازه کنی بغض" بنان" را

بخرام بر آشفته کنی "فرشچیان" را

تلفیق سپید و غزل و پست مدرنی

انگشت به لب کرده لبت منتقدان را

معراج من این بس که در این کوچه بن بست

یک جرعه تنفس بکنم چادرتان را

دلتنگی حزن آور یک کهنه سه تارم

برگیر و بر آشوب و بزن "جامه دران " را

ای کاش در این دهکده پیر بسوزند

هر چه سفر و کوله و راه و چمدان را

شاید تو بیایی و لبت شربت گیلاس

پایان بدهد این تب و تاب این هذیان را

قاموس غزل های منی بی برو برگرد

نگذار کسی بو ببرد این جریان را

حامد عسکری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۱۷
محمد 93

وقتی بهشت عزوجل اختراع شد..

يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۱ ق.ظ

وقتی بهشت عزوجل اختراع شد

حوا که لب گشود عسل اختراع شد!

آهی کشید و آه دلش رفت و رفت و رفت!

تا هاله ای به دور زحل اختراع شد!

آدم نشسته بود، ولی واژه ای نداشت...

نزدیک ظهر بود ... غزل اختراع شد...

آدم که سعی کرد کمی منضبط شود

مفعول و فاعلات و فعل اختراع شد...

«یک دست جام باده و یک دست زلف یار»

اینگونه بود ها...! که بغل اختراع شد...

حامد عسکری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۹:۳۱
محمد 93

صدوپنجاه وسه153

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۹:۵۷ ق.ظ

گیرم تمام شهر پر از سرمه ریزها
خالی شده ست مصر دلم از عزیزها
داش آکل و سیاوش رستم تمام شد
حالا شده ست نوبت ابرو تمیز ها

دیگر به کوه و تیشه و مجنون نیاز نیست
عشاق قانعند به میخ و پریزها
دستی دراز نیست به عنوان دوستی
جز دستهای توطئه از زیر میزها

دل نیست آنچه جز به هوای تو می تپد
مجموعه ایست از رگ و اینجور چیزها
خانم بخند! که نمک خنده های تو
برعکس لازم است برای مریضها

چون عاشقم و عشق بسان گدازه داغ
پس دست می زنم به تمامی جیزها


{ حامد عسکرى }

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۳ ، ۰۹:۵۷
محمد 93