مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زمستان» ثبت شده است

نگاه سرد تو

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ق.ظ

باد می وزید

درخت تکیده بود

کلاغ از روی شاخه پرید

انگار زمستان رسیده بود

اما

زمستان برای من

از چشمان تو آغاز شد

نگاهت که یخ زد

خنده هایم قندیل بست

و در دلم برف بارید

زمستان من

نگاه سرد تو بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۰۳
محمد 93

بعد از هر زمستان سرد..

سه شنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۲۰ ق.ظ

بعد از هر زمستان سرد ،

بهاری زیبا ...

و بعد از هر شب تاریک ،

روزی درخشان

وجود دارد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۲۰
محمد 93

خاطره...

جمعه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ق.ظ

نیمکت کهنه باغ

خاطرات دورش را

در اولین باران زمستانی

از ذهن پاک کرده است

خاطره شعر هایی که هرگز نسروده بودم

خاطره اوازهایی را که هرگز نخوانده بودی

....................

هرگز در یک اندیشه ساکن نشوید ؛

حتی اگر مثبت باشد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۰۰
محمد 93

در دل سرما گرمای تو مانده

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ق.ظ

در دل سرما

گرمای تو مانده

هر یخ آب زده ی دیشب

در هوای امروزت آب شده

و تو باشی

زمستانی که اینچنین بهاری شده ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۰۹:۵۶
محمد 93

هوا سرد است

من از عشق لبریزم

چنان گرمم

چنان با یاد تو در خویش سرگرمم

که رفت روزها و لحظه‌ها از خاطرم رفته است

هوا سرد است اما من

به شور و شوق دلگرمم

چه فرقی می‌کند فصل بهاران یا زمستان است؟

تو را هر شب درون خواب می‌بینم..

تمام دسته‌های نرگس دی‌ماه را در راه می‌چینم

و وقتی از میان کوچه می‌آیی

و وقتی قامتت را در زلال اشک می‌بینم

به خود آرام می‌گویم:

دوباره خواب می‌بینم!

دوباره وعده‌ی دیدارمان در خواب شب باشد

بیا..

من دسته‌های نرگس دی ماه را در راه می‌چینم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۰:۱۲
محمد 93

در شب سرد زمستانی

جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۹ ق.ظ

در شب سرد زمستانی

کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی­سوزد

و به مانند چراغ من

نه می افروزد چراغی هیچ،

نه فرو بسته به یخ ماهی که از بالا می افروزد …

من چراغم را در آمدرفتن همسایه­ ام افروختم در یک شب تاریک

و شب سرد زمستان بود،

باد می پیچید با کاج،

در میان کومه ­ها خاموش

گم شد او از من جدا زین جاده­ ی باریک

و هنوز قصه بر یاد است

وین سخن آویزه­ ی لب:

که می افروزد؟ که می سوزد؟

چه کسی این قصه را در دل می اندوزد؟

در شب سرد زمستانی

کوره ی خورشید هم، چون کوره ی گرم چراغ من نمی سوزد.

"نیمایوشیج"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۰۹:۵۹
محمد 93

پشت کاجستان برف

سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۲۶ ق.ظ

 پشت کاجستان، برف.

برف، یک دسته کلاغ.

جاده یعنی غربت.

باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.

شاخ پیچک و رسیدن، و حیاط.

من، و دلتنگ، و این شیشه خیس.

می نویسم، و فضا.

می نویسم، و دو دیوار، و چندین گنجشک.

یک نفر دلتنگ است.

یک نفر می بافد.

یک نفر می شمرد.

یک نفر می خواند.

زندگی یعنی: یک سار پرید.

از چه دلتنگ شدی؟

دلخوشی ها کم نیست: مثلا این خورشید،

کودک پس فردا،

کفتر آن هفته.

یک نفر دیشب مرد

و هنوز، نان گندم خوب است.

و هنوز، آب می ریزد پایین ، اسب ها می نوشند.

قطره ها در جریان،

برف بر دوش سکوت

و زمان روی ستون فقرات گل یاس

"سهراب سپهری"


74987635612662736189.jpg

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۴ ، ۰۹:۲۶
محمد 93

تا وقتی تو هستی که دستانم را بگیری

دوشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۱ ق.ظ

تا وقتی تو هستی که دستانم را بگیری..

آرزو میکنم که هرروز زمین بخورم...

کاش تابستان هم برفی بود..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۴ ، ۱۰:۱۱
محمد 93