می ترسم از عشق
سه شنبه, ۵ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۱۲ ق.ظ
اگر دری میان ما بود میکوفتم درهم میکوفتم اگر میان ما دیواری بود بالا میرفتم پایین میآمدم فرو میریختم اگر کوه بود دریا بود پا میگذاشتم بر نقشهی جهان و نقشهای دیگر میکشیدم اما میان ما هیچ نیست هیچ و تنها با هیچ هیچ کاری نمیشود کرد "شهاب مقربین"
مرا به آغوشت کشیدی
به
صلیبی که
سرنوشتم
بود!
"شهاب مقربین"
فردا آمده است و ایستاده است
پیش روی من
میپرسد چه میخواستی
با عصا او را کنار میزنم
همچنان چشم دوخته به دوردست
منتظر
"شهاب مقربین"
خانهام یک کلید بیش نداشت
به تو دادم
و سرگردان خیابانها شدم ...تصویرت را در آب دیدم
تو رفتی
من به دنبال رودخانه راه افتادم ..
" شهاب مقربین"
باید برای عبور از شب
اسمش را صدا میزدم
و اسم شب
سکوتی طولانی بود
که تا صبح ادامه داشت ..
" شهاب مقربین "