انتقام بگیر از سینه به دردآلوده ام،
از زخمی که بیداری به چشمهایم می زند،
از داغی که کابوس نبودنت بر دل شبهایم گذاشته.
انتقام بگیر از عشق،
از این حسرت خاموش،
از این انتظار تلخ،
از این خواب آلودگی زهرآگین روزهای بی تو.
انتقام بگیر از من،
از کسی که تا مرز ناممکن ها فرو پاشید،
از این سقوط،
از این واماندگی،
از این ویرانی رقت انگیز انتقام بگیر.
(نیکی فیروزکوهی)
یک شبِ مهتاب
مردمانِ زیادی سازهایشان را بر میدارند
زیباترین آهنگها را مینوازند
تا من عاشقانهترین شعرم را برایت بخوانم
تا تو مستِ عطرِ شب بو ها،
تا تو عاشق یک دسته گلِ یاس شوی
و تو خواهی دید
که تمامِ دنیا بیدار مانده است
تا به آغوشم بیایی
و من دیوانه وار بگویم
"دوستت دارم"
"نیکی فیروزکوهی"
آدمها فکر میکنند که عاشق شده اند. آدمها فکر میکنند بدون وجود ما حتی یک روز دوام نمیآورند.
آدمها فکر میکنند مکمل خود را یافته اند. ... آدمها زیاد فکر میکنند.
آدمها در واقع مجذوب ما میشوند و پس از مدتی که جذابیت ما برایشان عادی شد ،
متوجه میشوند که چقدر جایِ عشق در زندگیشان خالیست ...
میفهمند در جستجوی عشقهای واقعی باید ما را ترک کنند.
تمامِ حرفِ من اینست که کاش آدمها یاد بگیرند که "عشق پدیدهای حس کردنی است نه فکر کردنی"
و کاش بفهمند که بعد از رفتنشان،
عشقی را که فکر می کرده اند دارند چه میکند با کسانی که حس میکرده اند این عشق واقعی ست.
"نیکی فیروزکوهی"