لطف پنهانی او در حق من بسیار است
گر به ظاهر سخنش نیست، سخن بسیار است
فرصت دیدن گل آه که بسیار کمست
و آرزوی دل مرغان چمن بسیار است
دل من در هوس سرو و سمن رخساریست
ورنه برطرف چمن سرو و سمن بسیار است
یار ساقی شد و صد توبه به یک حیله شکست
حیله انگیزی آن عهد شکن بسیار است
وحشی از من مطلب صبر بسی در غم دوست
اندکی گر بودم صبر ز من بسیار است ..
" وحشی بافقی "
جستم از دام ، به دام آر گرفتار دگر
من نه آنم که فریب تو خورم بار دگر
شد طبیب من بیمار مسیحا نفسی
تو برو بهر علاج دل بیمار دگر
گو مکن غمزه او سعی به دلداری ما
زانکه دادیم دل خویش به دلدار دگر
بسکه آزرده مرا خوشترم از راحت اوست
گر سد آزار ببینم ز دل آزار دگر
وحشی از دست جفا رست دلت واقف باش
که نیفتد سرو کارت به جفا کار دگر ..
" وحشی بافقی"
می توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست
امتحان صبر خود کردم ، شکیباییم هست
سوی تو گویم نخواهم آمد اما ، می شنو
ایستاده بر در دل ، صد تقاضاییم هست ..
" وحشی بافقی "