مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یغماگلرویی» ثبت شده است

دوستت می دارم!!

پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۹ ق.ظ

دوستت می دارم !

چونان بلوطی که زخم یادگار عشقی بر باد رفته را!

ستاره ای که شب را

برای چشمک زدن!

و پرنده ای اسیر

که پرنده ی آزادی را !

تا رهایی به بار بنشیند،

آن سوی حیرانی میله های قفس!

"یغماگلرویی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۹
محمد 93

دستم را بگیر..

شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ق.ظ

دستم را بگیر!
همین دست
برایت ترانه عاشقانه نوشته؛
همین دست سوخته
در حسرت لمس دست های تو؛
همین دست
پاک کرده اشک هایی را
که در نبودت به گونه دویدند...


این دست
بوی ترکه های کلاس سوم را می دهد هنوز؛
این دست پینه بسته
از نوشتن مداوم نام تو...


دستم را بگیر
و از خیابان زنده‌گی

بگذران مرا...

 

"یغما گلرویی"

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۰۴
محمد 93

چندسال زودتر رسیده بودم..

پنجشنبه, ۲۵ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ق.ظ

چند سال زودتر رسیده بودم

به ایستگاه

و مسافرم نیامده بود...

در نقاشی‌های پنج سالگی‌ام
خطوطِ اندامِ دختری پیدا بود
که در کنار شیروانی خانه‌ای
آمدن مردی را انتظار می‌کشید!

در ده ساله‌گی به مدرسه می‌رفتم
برای اینکه بتوانم
نامه ای برای تو بنویسم!

در پانزده ساله‌گی
زنگ‌های آخر تمام روزهای هفته را
از مدرسه می گریختم
چون زنگ مدرسه‌‌ی تو
دو ساعت زودتر می‌خورد!

در بیست ساله‌گی
شماره روی شماره می‌گرفتم از باجه‌ی تلفن
تا شاید یک بار
زنگ صدای تو را بشنوم!

در بیست و پنج ساله‌گی
ورق می زدم برگ وبلاگ‌ها را
در جست و جوی نام و نشانی از تو!

در سی ساله‌گی
به انجمن‌های غیردولتی می‌رفتم
و شعرهای پرشور می‌خواندم برای جمع
تا شاید نگاه تو را درچشمی ببینم!

چند سال زودتر رسیده بودم
و تو
آن جا نبودی...


"یغما گلرویی"..

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۴ ، ۰۹:۱۶
محمد 93

اما هنوز که زنده ام..

سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۵۲ ق.ظ

می دانم بر نمی گردی !
می دانم که چشمم به راه خنده های تو خواهد خشکیـد!
می دانم که در تابوت همین ترانه ها خواهم خوابیـد !
می دانم که خط پایان پرتگاه گریه ها مرگ است !
اما هنـوز که زنـده ام !


" یغما گلرویی "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۵۲
محمد 93