هی ابر میشدم من و باران نمی گرفت..
يكشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۳ ق.ظ
هی ابر میشدم من و باران نمیگرفت
باید شروع میشد و پایان نمیگرفت
تصویر گیج زندگیِ با توام دریغ
از دور جلوه داشت ولی جان نمیگرفت
من ساده عاشقت شده بودم ولی چه سود
وقتی که زندگی به من آسان نمیگرفت
بین من و تو فاصله انداخت عاقبت
تقدیر از من و تو که فرمان نمیگرفت
کیفیت عبور تو از من....من از تو ....آه!
این گونه کاش سیر شتابان نمی گرفت
خشکید چشمههای امیدی که داشتیم
باران نمیگرفت...نه، باران نمیگرفت
دنیا دلش شکست برای من و تو آه!
ما دلشکستهها که دعامان نمیگرفت
بی شک اگر که میشیِ چشمت نبود عشق
در من هنوز هم سر و سامان نمیگرفت
مهرداد نصرتی
۹۴/۰۵/۱۱