شب از نیمه می رفت..
دوشنبه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ق.ظ
شب از نیمــه می رفت و من تشنه بودم
و می سوخت در هُـرم تب تار و
پـودم
تو بــودی و چشم تو بود و سیاهــی
اگــر چشم در چشم ِ شب می
گشودم
خیالت چنان شعله ای بر دلم ریخت
که برخـاست از دوزخی تفته
دودم
و شب بــر تمام تنم سایه گـسترد
در آمیخت با تار و پــود ِ
وجودم
شبی دیگر آمد ... و من بار دیــگر
اسیر همان سایه های
کبودم
شبـی کاش چون شاعـران قدیمی
شب ِ گیــسوان تو را می
سرودم
" محمد رضا ترکی - هنوز اول عشق است "
۹۴/۰۵/۱۲