شاید برای از تو نوشتن کمم هنوز..
شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۱۷ ق.ظ
دیشب سکوت مطلق او ناگهان شکست
از بغض بی امان گلو آسمان شکست
اشکش شبیه قطره ی باران زلال بود
تا گریه کرد این دل نامهربان شکست
آخر چه دیر یاد من افتاده ای تبر
جسم ضعیف و بی رمقم را خزان شکست
از رنج های بی تو کشیدن همان زمان
وقتی رسید کارد به هر استخوان شکست
با چشم خیس بی تو به دریا زدم ولی
طوفان عشق کشتی دریادلان شکست
در آرزوی با تو پریدن نشستم و
بال و پرم بدون تو ای همزبان شکست
در گیر و دار بازی تقدیر و سرنوشت
بازیچه ام که می خورد او بی گمان شکست
شاید برای از تو نوشتن کمم هنوز
دیگر رمق نمانده بر این شعر ناتوان...
۹۴/۰۸/۳۰