هزار پلک زدم
پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۵۱ ق.ظ
هزار پلک زدم
تو هنوز آن روبرو نشسته بودی
سرد و سنگی
با تنی که بوی دل زدگی می داد
پلک می زدم و عشق
کوچک و کوک تر می شد
عشق برکه ای بود
کوچک اما عمیق
و من آفتاب تند
که پیش از عصر
از سر برکه گذشته بودم
۹۵/۰۲/۰۹