مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

داستانک

دوشنبه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۶، ۰۵:۰۸ ب.ظ

مسجدی در همسایگی مشروب فروشی قرار داشت

و امام جماعت آن مسجد در خطبه هایش هر روز دعا می کرد:

"خداوندا زلزله‌ای بفرست تا این میخانه ویران شود ."

روزی زلزله آمد و دیوار مسجد روی میخانه فرو ریخت

و میخانه ویران شد. صاحب میخانه نزد امام جماعت رفت

و گفت: "تو دعا کردی میخانه من ویران شود پس باید خسارتش را بدهی !"

امام جماعت گفت: "مگر دیوانه شدی،

مگر می شود با دعای من زلزله بیاید و میخانه‌ات خراب شود !"

پس هر دو به نزد قاضی رفتند.

قاضی با شنیدن ماجرا گفت:

"در عجبم که صاحب میخانه به خدای تو ایمان دارد،

ولی تو که امام جماعت هستی به خدای خود ایمان نداری ...!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۶/۱۳
محمد 93

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی