صد
می ترسم
می ترسم پشت این همه صبر نفرت را پنهان کرده باشم..
این همه صبر فقط از امید بر می آید
یا از نفرت..
"فرشیدفرهادی"
می ترسم
می ترسم پشت این همه صبر نفرت را پنهان کرده باشم..
این همه صبر فقط از امید بر می آید
یا از نفرت..
"فرشیدفرهادی"
به خودم احترام می گذارم..
یک چای داغ میریزم..
داخل زیباترین بشقاب خانه
یک دانه شیرینی می گذارم..
همراه یک آهنگ دلنشین..
به خودم می گویم،
بفرمایید
چایتان سرد نشود..
و از تمام تنهایی ام لذت می برم..
کسی در خواهد زد
و خواهد آمد که چشمـان تو را خواهد داشت
و همـان حرف تو را خواهد زد
ولی من او را نخواهم شناخت ..
{ بیژن جلالی }
میترسم اگر اینبار کسی در خیابان بگوید کوتاه بیا،
تمام شوم!... "پوریا غنی طبع"
روزی که آمدی
شعر نابی بودی ایستاده بر دو پا
آفتاب و بهار با تو آمدند
ورق های روی میز بُر خوردند
فنجان قهوه ی پیش رویم
پیش از آنکه بنوشمش
مرا نوشید ..
و اسب های تابلوی نقاشی
چهار نعل به سوی تو تاختند
روزی که آمدی
طوفان شد و پیکانی آتشین
در نقطه ای از جهان فرود آمد
پیکانی که کودکان
کلوچه ای عسلی اش پنداشتند
زنان دستبندی از الماس
و مردان نشان شبی مقدس
چندان که بارانی ات را
چونان پروانه ای که پیله می درد
در آوردی و نشستی روبه روی من
باور آوردم به حرف کودکان و زنان و مردان
تو به شیرینی عسل بودی
به زلالی الماس
و به زیبایی شبی مقدس ..
دنیا همین خرابه بود
که به ما دادند
و ما به دست خود خرابترش کردیم
با هم نساختیم
هر یک خانهای بنا کردیم
با دیوارها و دری
که پشتشان پنهان شدیم
و هرگاه دلتنگ میشدیم
در را باز میکردیم
به امیدِ دیدار
با دیوارِ روبهرو...
شهاب مقربین
نه از کلاغ می ترسم
نه از پاسبان
تمام کوچه های دنیا را بن بست می کنم
وقتی که دلم برایت تنگ می شود!
"نسرین بهجتی"
ریسمان پاره را می توان دوباره گره زد
دوباره دوام می آورد
اما هر چه باشد ریسمان پاره ای است
شاید ما دوباره همدیگر را دیدار کنیم
اما در آنجا که ترکم کردی
هرگز دوباره مرا نخواهی یافت !