صدوسی وچهار134
گل ها
سمت باد می بویند
از هوای تو
گردباد می چینم
"پرویز صادقی"
گل ها
سمت باد می بویند
از هوای تو
گردباد می چینم
"پرویز صادقی"
ای هراس قدیم !
در خطاب تو
انگشت های من از هوش رفتند ..
امشب دست هایم از شاخه ی اساطیری
میوه می چینند ..
امشب
هر درختی به اندازه ی ترس من برگ دارد ...
{ سهراب سپهری }
به تو دست می سایم و جهان را در می یابم
و به تو می اندیشم و زمان را لمس می کنم
معلق و بی انتها
عریان ...
" احمد شاملو "
واقعیت را نمی شود از نو ساخت
همان طور که هست قبولش کن
سر جایت محکم بایست و با آن رو به رو شو ...
"فیلیپ راث -یکی مثل همه"
تماشا کن و نبین
درک کن و نخند
منتظر باش و اشک نریز !
" حسین پناهی "
همینجور که ساده نگاه کنی
یا اخمالو
حتا در خواب
گوشه های لبهات
می خندد ..
نگاهت می کنم .. نگاهت می کنم
و مست به خواب می روم ..
"عباس معروفی "
در تو
هزار مزرعه ی خشخاش تازه است .
آدم
به چشم های تو ,
معتاد می شود ...!
حمید مصدق
مگر دل تو گرفته؟ بغض ته صدای تو می گیرد؟
که چشمهای تو سگ دارد... که چشمهای تو می گیرد...
دل گرفته ی من رشت است، دل برشته ی من اهواز
که بر زمین تو می سوزد، که در هوای تو می گیرد..
تمام دار و ندار من، همین دل سگی است، آن هم
فقط به پای تو می خوابد، فقط برای تو می گیرد..
مرا که گم شده ام در مه، مرا که دور شدم از تو
نه چشم های تو می بیند، نه کفشهای تو می گیرد...
شهرام میرزایی
بگذار چیزی بینمان بماند
دری برای کوفتن
دیواری برای ریختن
کوهی برای کندن
دریایی برای غرق شدن
بگذار چیزی باشد تا به آن تن دهم
با “هیچ” چه کنم ؟
بگذار چیزی بینمان بماند
دستی برای گرفتن
قلبی برای تپیدن
چشمی برای دیدن
حرفی برای شنیدن
و عشقی برای پرستیدن
بی تو چه کنم ؟