پنجره21
با قضاوت در مورد مردم
فرصتی برای دوست داشتن آنها نخواهی داشت..
با قضاوت در مورد مردم
فرصتی برای دوست داشتن آنها نخواهی داشت..
هر بنده ای که
تکیه به لطف خدا کند
در های بسته را به رخ خویش وا کند
عمری که یک دقیقه آن بی حساب نیست
دیوانه است آنکه به غفلت فنا کند
دنیا چو دام و دانه، طمع صید آدمی است
خود را اسیر آدم عاقل چرا کند؟
آزاده است و بندگی کس نمیکند
هر کس که دل ز قید علایق رها کند
ماهی که فصل ریزش باران رحمت است
کاری بکن که شامل رحمت ترا کند
تمام شهر
از بس که عاشقی کرده اند
قهارند..
من اما ناشیانه دوستت دارم..
به دلیل اعتصاب کارکنان مترو لندن
ایستگاه های اتوبوس به شدت شلوغ شده بود..
مردی با قدی بلند جلوی صف ایستاده وپشت سر او نیز
پیرزنی منتظر اتوبوس بود...مرد به پیرزن گفت:
می توانید جلوی من بایستید.پیرزن قبول کرد..
مرد همین طور جایش را به دیگری داد..
تا اینکه 60تا70نفر جلوی او ایستادند.
اتوبوس رسید وهمهمه ای آغاز شد...در این میان مردی صدای پیرزن
را شنید که از سرصف فریاد می زد،پسرم بیا وجلوی من بایست...
این داستان واقعی است..