هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم
تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچه ی اشکی که دائم رو به طغیانم
بزن نی باز غوغا کن ؛ بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم به هر سازی برقصانم
ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم ، پریشانی پریشانم
اگر شعری نوشتم رو نویسی از نگاهت بود
که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم
"سیده تکتم حسینی"