عشق نخستین گام به سوی خداست..
عشق نخستین گام به
سوی خداست
و
تسلیم آخرین گام
....
و این دو گام کل سفر است.
"اوشو"
عشق نخستین گام به
سوی خداست
و
تسلیم آخرین گام
....
و این دو گام کل سفر است.
"اوشو"
این جذبة عاشقی نگر تا چند است
نامِ تو شنیدم و دلم خرسند است
از نامِ تو شاد میشود دل، آری،
نامِ تو و نامی که بدان مانند است
شفیعی کدکنی
+عیب را باید گفت ولی نه در جمع...
توهدفی ، من دنبال توام
تو معبودی ، من عبد توام
توعشقی ، من عاشق توام
تو نوری ، من شب پره توام
تو بال باش ، من پرنده ام
تو ارباب باش ، من برده ام
تو همراه باش ، من رونده ام
تو ناز باشی ، من نیازم
تو آوازباشی ، من یه سازم
خدایا فقط باش ، که بی تومی بازم . . .
+فقط یک لحظه خدا را فراموش کردن...
ناامیدی به سراغمون میاد..دلتنگی،غم گذشته و .
حالمون آنقدر بدمیشه که نفس مون بالا نمیاد..
کاش خدا را همیشه در کنارمان احساس کنیم.........
الحمدلله رب العالمین
مردی نزد روانپزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت
برای دکتر تعریف کرد
دکتر گفت به فلان سیرک برو آنجا دلقکی هست بسیار شاد
آن قدر تو را می خنداند تا غمت یادت برود
مرد لبخند تلخی زد و گفت: من همان دلقکم
+به ظاهر آدمها نگاه نکنید شاید می خندند وشادند ولی در دلشان ........
ای آنکه مرا بستهی صد دام کنی
گوئی که برو در شب و پیغام کنی
گر من بروم، تو با که آرام کنی
همنام من ای دوست، که را نام کنی
"مولانا"
نمی دانم
تو را به اندازهی نفسم دوست دارم
یا نفسم را به اندازهی تو!؟
نمی دانم ..
چون تو را دوست دارم نفس می کشم
یا نفس می کشم که تو را دوست بدارم!؟
نمی دانم ..
زندگیام تکرار دوست داشتن توست،
یا تکرار دوست داشتن تو، زندگی ام !
تنها می دانم:
که دوست داشتنت
لحظه، لحظه، لحظهی زندگی ام را می سازد
و عشقت
ذره، ذره، ذره ی وجودم را !
"عادل دانتیسم
گرفته بوی تو را خلوت شبانی من
کجایی ای گل شب بوی بی نشانی من
غزل برای تو سر می برم عزیز ترین
اگر شبانه بیایی به میهمانی من
چنین که بوی تنت در رواق ها جاری ست
چگونه گل نکند بغض جمکرانی من؟!
عجب حکایت تلخی ست ناامید شدن
شما کجا و من و چادر شبانی من
در این تغزل کوچک سرودمت ای خوب !
خدا کند که بخندی به ناتوانی من
به پای بوس تو آیینه دست چین کردم
کجایی ای گل شب بوی بی نشانی من ؟!
(سعید بیابانکی)
اسیر علائق خود مشو
که رهایی از اسارت بسیار دشوار است
"امام محمدغزالی"
طرز ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺲ ، ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺷﻪ...!
ﯾﮑﯽ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺷﯿﮏ ، ﻧﻤﯽ ﭘﻮﺷﻪ..
ﯾﮑﯽ ، ﺩﯾﮕﻪ ، ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ..
ﯾﮑﯽ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺑﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻧﻤﯿﺪﻩ..
یکی ، دیگه به خودش نمیرسه...
ﯾﮑﯽ مدام ﺗﺮﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﻩ..
ﯾﮑﯽ ، ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ، عکس ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﻩ...!
یکی ، محبت نمی کنه ...!
یکی ، دیگه محبت نمیپذیره ...!
و.....
اینگونه است که ﺍﮐﺜﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ در ٣٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ و ﺩﺭ ٨٠ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﺩﻓﻦ میشوند...!
"پائولو کوئیلو"