من که خوب باشم..
من که خوب باشم
دنیاخوب نیست
من که خوب بنگرم دنیا خوب است
.
* خدا زمین رو مدور آفرید
تا به انسان بگه همون لحظه ای که فکر می کنی به آخر دنیا رسیده ای
درست در نقطه آغاز هستی . *
من که خوب باشم
دنیاخوب نیست
من که خوب بنگرم دنیا خوب است
.
* خدا زمین رو مدور آفرید
تا به انسان بگه همون لحظه ای که فکر می کنی به آخر دنیا رسیده ای
درست در نقطه آغاز هستی . *
تمام پروانه ها
قاصدک بودند ...
به هر قاصدکی راز چشمان تو را گفتم ،
پروانه شد !
تمام پروانه ها
ادای چشمان تو را در می آورند ؛
چون
بغض مرا دوست دارند !
کیکاووس یاکیده
مرا به آغوشت کشیدی
به
صلیبی که
سرنوشتم
بود!
"شهاب مقربین"
من مدتهاست در تاریخ میگردم ...
تا انسانهایی را که خوب مُردهاند بیابم ...
و مُردنهایی سخت زیبا و پرشکوه یافتهام ...
بیشک آنهایی که میدانند چگونه باید مُرد ...
میدانستهاند که چگونه باید زیست ..!؟
"دکتر شریعتی"
صد قصه ی عشق بودی و می خواندمت مدام
رفتی و ماند ، قصه صد عشق ، ناتمام
روزی اگر به چشم تو بینند ، این جهان
دیگر به سینه ای نشود ، کینه ای نهان .
" شهریار
چه شبی است !
چه لحظههای سبک و مهربان و لطیفی ،
گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشستهام .
میبارد و میبارد و هر لحظه بیشتر نیرو میگیرد .
هر قطرهاش فرشتهای است که از آسمان بر سرم فرود میآید .
چه میدانم ؟
خداست که دارد یک ریز ، غزل میسراید ؛
غزلهای عاشقانهی مهربان و پر از نوازش .
هر قطرهی این باران ،
کلمهای از آن سرودهاست .
"دکتر شریعتی"
وقتی از کوچه کوچ می کردی
بوی پاییز در هوا پیچید..
ایلی از خنده های شیرینت
در نگاه بهاریم کوچید..
وقتی از پیچ کوچه پیچیدی
دل من بهار را گم کرد..
توی پس کوچه های تنهایی
دل من قرار را گم کرد..
به هم لبخند می زنیم و هیچ کس نمی داند در ذهن مان چه می گذرد؟! "کمال شفیعی"
الهی ..!
دردهایی هست که به هیچ گوشی نمی توان گفت ...
گفتنی هایی هست که هیچ قلبی محرم آن نیست ...
الهی ..!
تلاش هایی هست که جز به مدد تو ثمر نمی بخشد ...
تغییراتی هست که جز به تقدیر تو ممکن نیست ...
دعاهایی هست که جز به امین تو اجابت نمی شود ...
الهی ..!
قدم های گمشده ای دارم که تنها هدایت گرش تویی ...
افکار آشفته ای دارم که تنها سامان دهنده اش تویی ...
الهی ..!
مرا تو دعا کن ...
برای من تو دعا کن ...
دعای مرا تو دعا کن ...
دنیا دیوارهای بلند دارد و درهای بسته که دور تا دور زندگی را گرفته اند
نمی شود از دیوارهای دنیا بالا رفت .
نمی شود سرک کشید و آن طرفش را دید.
اما همیشه نسیمی از آن طرف دیوار کنجکاوی آدم را قلقلک می دهد.
کاش این دیوارها پنجره داشت و کاش می شد گاهی به آن طرف نگاه کرد.
شاید هم پنجره ای هست و من نمی بینم!
دیوارهای دنیا بلند است، و من گاهی دلم را پرت میکنم آن طرف دیوار
مثل بچهی بازیگوشی که توپ کوچکش را از سر شیطنت به خانهی همسایه میاندازد
همیشه دلم میخواست روی این دیوار سوراخی درست کنم. حتی به قدر یک سر سوزن.
برای رد شدن نور، برای عبور عطر و نسیم، برای...
عرفان نظرآهاری