پل صراط..

پل صراط ...

چشمهای توست ...

از چشمت که بیفتم ...

روزگارم جهنم می شود ...

ناگزیرم از سفرم،بی سروسامان چون باد

ناگزیر از سفرم ، بی سر و سامان چون «باد»
به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد ...

کوچ تا چند ؟! مگر می شود از خویش گریخت
«بال» تنها غم غربت به پرستوها داد ...

اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که «یاران» بِبَرَندَت از یاد ...

عاشقی چیست ؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر ؟!
نه من از قهر تو غمگین ، نه تو از مهرم شاد ...

چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد ...

"فاضل نظری"

نیکی کردن

انسان ها در هیچ یک از ویژگی های شان

به اندازه ی نیکی کردن به همنوعان خود

خداگونه نیستند .

" سیسرون "

آغاز هر روز

آغاز هر روز . . .

شروع دوباره برای آموختن است . . .

آغازی برای تکاندن غبار از دل . . .

و نشاندن غنچه های محبت و عشق . . .

پس شروع دوباره زندگی بر شما مبارک . . .

اجازه دهید..

اجازه دهید کلماتتان …

باعث قوت قلب دیگران شود ،

الهام بخش شان باشد …

و مسیرشان را روشن کند .

اجازه دهید اعمالتان …

زنجیرهای دیگران را باز کند .

اجازه دهید دست هایتان …

چشم بند را از دید دیگران کنار بزند .

اجازه دهید عشقتان …

یک نمونه ی درخشان برای دیگران باشد .

و در پایان اجازه دهید محبت شما ،

نمایشی از محبت خدا باشد

^+^

من نمی دانم..

من نمی دانم 

چرا هر کسی را صدا کردم !

هرکس را دوست داشتم !

ناگهان در خم کوچه گم شد . . . .

احمدرضا احمدی

تو را از من گرفتند..

تو را از من گرفتند

و آفتاب را

و آبیِ آسمان را

و پنجره‌ای که به روز باز می‌‌شد

و به دریا

و به هزار هزار آرزو

تو را از من گرفتند

و دست هایت

آه دست‌هایت ، اتفاق دست های من

اتفاقِ شعر‌های من

اتفاقِ پنجره‌ای که به روز باز می‌‌شد

و به دریا

و به هزار هزار آرزو

تو را از من گرفتند

و این آسمان اگر خدایی داشته باشد

باید فقط ببارد

و ببارد

و ببارد

نیکی‌ فیروزکوهی

خوب ببین..زندگی زیباست..

خوب ببین...

زندگی زیباست...

رنگارنگ است...

روزها خوبند...

ماه ها بهترند...

و سالها عالی ترند...

می گذرند....

و تو تمامی خوبی ها را تجربه میکنی...

قدم هایت که ایستاد...

روبرویِ خدایی...

رویِ ماهِ خدا را همانجا ببوس

عشق یعنی این...

معجزه کن ..من چیز زیادی نمی خواهم..

معجزه کن

من چیز زیادی نمیخواهم

فقط گاهی این تن خسته و رنجورم را

به یک لبخند پر از مهر

یک نگاه عاشقانه و گرم میهمان کن

همین کافیست

برای جان گرفتن هستیم

همین کافیست

برای دوباره متولد شدن در دستان معجزه گر تو

همین ها کافی است

معجزه کن

من چیز زیادی نمیخواهم....