و خدایی که در این نزدیکی است

در اعماق لبخندش

در اعماق لبخندش

تقدیر من

اشکی را با خود حمل می کند

تا تاوان نبودنت را

به زندگی بپردازد

و گونه ی دست هایم

خیس چشم های تو باشد

زندگی به بندی بند است

زندگی به بندی بند است ؛

به نام "حرمت"...

که اگر آن بند پاره شود

کار زندگی تمام است

اینقدر چشم به راه موندم

اینقدر چشم به راه موندم عینکی شدم..

-عین کی شدی؟ +عین نبودنت!

چه شکلیه؟ درد اینجاست که نبودنت عجیب شبیه بودنته!

تو اهل سیگار نبودی

صندلی های ایوان را که یادت هست؟

مرا می‌پرسیدند:

« تو که اهلِ سیگار نبودی، چرا سیگار میکشی؟ »

در جوابشان گفتم:

« مگر او اهلِ رفتن بود که رفت؟ »

بگذار خوب شیرفهم شوند که

آدمها کارهایی میکنند که اهلش نیستند!

دست خدا

شادی واقعی

گر در تنهایی ات شاد نباشی،

در رابطه با دیگران هم،

شاد نخواهی بود...

شادی واقعی،

از درون خود توست.

هی شعر می شوی

خسته‌‏ام می‏‌کنی

از بس هر شب

هی شعر می‌شوی...

شعر می‏‌شوی...

می‌افتی به جان من!

علیرضا_اسفندیاری

تو در منی

تو درمنی

مثل عکس ماه در برکه

در منی و

دور از دسترس من

سهم من از تو

فقط همین شعرهای عاشقانه است

و دیگر هیچ.

ثروتمندی فقیرم؛

مثل بانکداری بی‌پول

من فقط آینۀ تو هستم

رسول_یونان

لابه لای واژه ها

لابلای واژه ها ، گم کرده ام موی تو را

هرچه اشعار وصال آمد ،نمی آمد به ما

از تفٱل های حافظ خسته ام ، ای شهریار

"آمدی جانم به قربانت" نمی آید چرا...

امین_شاهسواری