من مدتهاست در تاریخ میگردم ...
تا انسانهایی را که خوب مُردهاند بیابم ...
و مُردنهایی سخت زیبا و پرشکوه یافتهام ...
بیشک آنهایی که میدانند چگونه باید مُرد ...
میدانستهاند که چگونه باید زیست ..!؟
"دکتر شریعتی"
چه شبی است !
چه لحظههای سبک و مهربان و لطیفی ،
گویی در زیر باران نرم فرشتگان نشستهام .
میبارد و میبارد و هر لحظه بیشتر نیرو میگیرد .
هر قطرهاش فرشتهای است که از آسمان بر سرم فرود میآید .
چه میدانم ؟
خداست که دارد یک ریز ، غزل میسراید ؛
غزلهای عاشقانهی مهربان و پر از نوازش .
هر قطرهی این باران ،
کلمهای از آن سرودهاست .
"دکتر شریعتی"
بگذار تا شیطنت عشق ...
چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید ...
هر چند ..!
معنایش جز رنج و پریشانی نباشد ...
اما کوری را هرگز به خاطر آرامش تحمل نکن ..!؟
"دکتر علی شریعتی"
اگر عشق نبود به کدامین بهانه ای می خندیدیم و می گریستیم؟
کدام لحظه های ناب را اندیشه می کردیم؟
چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری...
بی گمان پیشتر از اینها مرده بودیم اگر عشق نبود !
« دکتر علی شریعتی ».