زندگی..گاهی...
جمعه, ۱۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۹ ق.ظ
"سیدعلی صالحی"
می گویـم نمی شـود یـک شــب بخـوابـی و
صبــح زود
یکـی بیـایـد و بگــویـد
هــر چـه بـود تمــام شـد به خــدا...؟
"سید علی صالحی"
مرگ را حقیر می کنند ، عاشقان
زندگی را بی نهایت
بی آنکه سخنی گفته باشند جز چشمهایشان
فراتر از حریم فصول می میرند
بی نشان
در فصلی بی نام
بی صدا ، ترانه می شوند بر لب ها
در اوج می مانند
همپای معراج فرشتگان
بی آنکه از پای افتاده باشند از زخمهایشان
عاشقان ایستاده می میرند
عاشقان ایستاده می مانند
"سید علی صالحی"
من طاقت سنگ ام به سرمای زمهریر
و گرنه سال ها پیش از این
در غیاب تو
خدا می دانست که بر من چه رفته بود ...
و حالا کنار تو را طلب می کنم
کنار تو را
که برهنه تر از تخیل دریا و آدمی ست
کنار من ایمن است از اسم تو ...
سید علی صالحی
"سیدعلی صالحی"