شالت تمام شد
جمعه, ۹ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۳ ق.ظ
مثل ساقه ی گلی شکننده بودم
باهرنگاهی
گلبرگی ازتنم با ترس ریخته میشد
از ریخت افتاده بودم و
عطر گردنم
تو را یاد گلی نمی انداخت ..
.
آن روز
که پیراهنم را
به اهتزاز ...... از تنم دراوردم
شکار تو
بافتح دنیا برابر بود
امروز دنیا برابرم ایستاده است
.
خوش بحال زن هایی
که به موقع می خندندو
به موقع گریه نمی کنند
خوش بحال کاکتوس ها
که با برخورد اولیه ی دست هایت
دیگر ریشه ای
در گلدان های خانه ات ندارند ..
" منیره حسینی"
ناگهان
بین من و تو
آنقدر فاصله افتاد
که نامش را میتوانی سفر بگذاری
"منیره حسینی"
من یک زن خوشبختم!
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
و تو که هر روز به پنجره ی اتاقم پیله می کنی
یک روز پروانه ای خوشبخت می شوی
با این همه
دروغ عنکبوتی ست
که مدام
در دهانم تار می تند.
"منیره حسینی"