می ایستم پای تو با جان و تنم من
پا میگذارم روی قلب آهنم من
یک عمر- تنگاتنگ - بوی بودنت را
حس کرده ام بین تن و پیراهنم من
از کودکی با خویش گفتم "عاشقی کن"
خواندم الفبای تو را در دامنم من
ای شمع!میخواهم که رازی را بگویم:
از بوسه ی دیشب به این سو...روشنم من
دریا...تویی،صحرا...تویی،جنگل تویی...تــــــو
ماهی...منم،آهو...منم،تیهـو منم...مـــــن
در باز بود و آسمان پروانه بازار
اما مگر از این قفس دل میکنم من؟؟؟
"مهدی فرجی"
حال من خوب است اما با تو بهتر میشوم
آخ ... تا میبینمت یک جور دیگر میشوم
با تو حس شعر در من بیشتر گل میکند
یاسم و باران که میبارد معطر میشوم
در لباس آبی از من بیشتر دل میبری
آسمان وقتی که میپوشی کبوتر میشوم
آنقدرها مرد هستم تا بمانم پای تو
میتوانم مایهی گهگاه دلگرمی شوم
میل، میل توست اما بیتو باور کن که من
در هجوم بادهای سرد پرپر میشوم
"مهدی فرجی"