من تشنه دریای توام غربت آبی!!
چهارشنبه, ۱۵ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۶ ق.ظ
عطر تو نفس های پر از قصه بادست
پیراهن من دل به نفس های تو دادست
معشوق منی گر چه دلم عشق بلد نیست
عشقت به سر هر که تو را دیده زیادست
با غربت تلخی که به ما ارث رسیدست
تنها دل یک شاپرک سوخته شادست
تن پوش تو عشق است و غزل دگمه ندارد
این جامه کمی بر تن این شهر گشادست
من تشنه دریای تو ام غربت آبی!
آبی که طلب کرده ام این بار مرادست!
۹۴/۰۷/۱۵