مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

ترس همه چیز را...

شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۱۳ ق.ظ

ترس، همه چیز را از بین می برد.

ترس، تمام موفقیت های آینده ات را متوقف می سازد.


ترس، تمام عظمت روحت را تصاحب می کند

و نمی گذارد که با تمام وسعت روحت، با زندگی برخورد داشته باشی.


باید در زندگی ات، یک حادثه ی عظیم رخ دهد. حادثه ای که بسیار ضروری است.

 

و این حادثه چیزی نیست جز اینکه به جای ترس، عشق و یقین و ایمان را جایگزین کنی.

 

آنگاه، تمام خواسته هایت به اذن خدا برآورده خواهد شد.

 

تلگرام:bagheri6298

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۱۱:۱۳
محمد 93

پول خوشبختی نمی آورد

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۳۰ ب.ظ

فقیری میگفت:همه ی عمرمان را با مشقت گریستیم و کسی ندید ولی وقتی لحظه ای لبخند زدیم عکسی از ما گرفتند و زیرش نوشتند:

"پول خوشبختی نمی آورد"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۳۰
محمد 93

اگر جنگ نبود

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۲۸ ب.ظ

اگر جنگ نبود
تو را به خانه ام دعوت میکردم
و میگفتم
به کشورم خوش آمدی
چای بنوش خسته ای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم
اگر جنگ نبود
تمام مین های سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید
اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تک تیر اندازان
گلی بدرقه راهت میکردم
اگر جنگ نبود
تو را به کافه های کشورم میبردم
و شاید دو پیک را به سلامتیت مینوشیدم
و مجبور نبودم ماشه ای را بکشم
که برای دختری در آنور مرز های کشورم
اشک به بار می آورد
حالا که جنگ میدرد تن های بی روحمان را
برای زنی که
عکسش در جیب سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست

نزار قبانی

 

+لطفا برای سلامتی کسی جان خودتان را به خطر نیندازید

متاسفانه آمار مرگ با الکل صنعتی بسیاربالاست..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۲۸
محمد 93

پیوند عاشق ومعشوق

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۱۶ ب.ظ

همانگونه که
نخستین نگاه چشمان یار
مانند دانه ای در دل آدمی کاشته می شود

و نخستین بوسه
شکوفه ای است بر شاخه درخت زندگی
پیوند عاشق و معشوق نیز نخستین گل آن دانه است

جبران خلیل جبران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۹ ، ۱۸:۱۶
محمد 93

گاهی برای پی بردن به یک اشتباه

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۳۱ ق.ظ

گاهی برای پی بردن به یک اشتباه، باید تاوان سختی در زندگی پرداخت …
مثل از دست دادن لحظه هایی از عمر که حسرتش تا ابد بر دلت باقی می ماند …
مثل باختن زندگی و مالی که برای بدست آوردنش رنج ها کشیده بودی …
مثل تنها شدن ،
زخم زبان خوردن ها و یا
حتی تحقیر شدن …
آخر سر هم باید بروی مُهر تجربه را پای این اشتباهات بزنی !
اشتباهاتی که تو را تغییر می دهد و دیگر آن من سابق نمی شوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۳۱
محمد 93

sale no mobarak

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۹، ۱۰:۲۴ ق.ظ

عید99

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۱۰:۲۴
محمد 93

همراه همدل من..

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۵:۴۷ ب.ظ

همراه همدل من!
در زندگی ،لحظه های سختی وجود دارد؛ لحظه های بسیار سخت و طاقت سوزی ، که عبور از درون این لحظه ها، بدون ضربه زدن به حرمت و قداست زندگی مشترک، به نظر، امری نا ممکن می رسد.
ما کوشیده ایم - خدا را شکر - که از قلب این لحظه ها، بارها و بار ها بگذریم، و چیزی را که به معنای حیات ماست و رویای ما، به مخاطره نیندازیم.
ما به دلیل بافت پیچیده ی زندگی مان، هزار بار مجبور شدیم کوچه ای تنگ و طولانی و زر ورقی را بپیماییم، بی آن که تنمان دیوار این کوچه را بشکافاند یا حتی لمس کند.

ما، در این کوچه ی بسیار آشنا، حتی بارها ، مجبور به دویدن شدیم، و چه خوب و ماهرانه دویدیم
انگار کن بر پل صراط...؛

چهل نامه کوتاه به همسرم - نادر ابراهیمی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۴۷
محمد 93

و به بندگان من بگووو

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۵:۴۶ ب.ظ

وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطَانَ یَنزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلإِنْسَانِ عَدُوًّا مُّبِینًا

 


و به بندگان من بگو که با یکدیگر به بهترین وجه سخن بگویند، که شیطان، در میان آنها به فتنه گری است، زیرا شیطان آدمی را دشمنی آشکار است


اسراء/53

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۴۶
محمد 93

اگر از من بپرسید..

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۵:۱۹ ب.ظ

اگر از من بپرسید؛
که برای انجام چه کاری
به این دنیا آمده‌ام،
من به عنوان یک هنرمند،
به شما پاسخ خواهم داد که :
من اینجا هستم
تا با صدای بلند زندگی کنم...!

#امیل_زولا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۱۹
محمد 93

یا باب الحوائج(تسلیت)

پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۸، ۰۵:۱۷ ب.ظ

امام موسی کاظم (ع) هفتمین امام شیعیان است که در روز ۷ صفر سال ۱۲۸ ه. ق. در ابواء (منطقه‌ای در میان مکه و مدینه) به دنیا آمد و در 25 رجب سال 183 هجری قمری در سن 55 سالگی به شهادت رسید. از مهم‌ترین القاب امام موسی کاظم (ع)، می‌توان به کاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح اشاره کرد.امام موسی کاظم(ع) در میان شیعیان به «باب‌الحوائج» معروف است.

 

علت حبس امام موسی کاظم (ع) در زمان هارون
درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید، شیخ مفید در ارشاد روایت می‌کند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن برمک بوده است.
زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد، جعفر بن محمد بن اشعث را همه کاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و برمکیان از مقام خود بیفتند.

 

جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت امام موسی (ع)، و یحیی این معنی را به هارون اعلام می‌داشت. سرانجام یحیی بن خالد، پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند.

می‌گویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار می‌خواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می‌دهند تا آنجا که ملکی را توانست به سی هزار دینار بخرد.

 

هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول اللّه از تو پوزش می‌خواهم که موسی بن جعفر را به زندان می‌افکنم زیرا او می‌خواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفر بن منصور فرستادند. عیسی پس از مدتی نامه‌ای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد.

 

 هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد. هارون عبّاسى، وجود امام کاظم (ع) را در زندان نیز تاب نیاورد و فرمان داد ایشان را مسموم کنند.

 

 آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم کرد. بدین سان، امام (ع) به سال ۱۸۳ ه. در پنجاه و پنج سالگى در زندان بغداد به شهادت رسید. چون آن حضرت وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد که ببینند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش ( کاظمین عراق ) دفن کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۸ ، ۱۷:۱۷
محمد 93