که راحت تر می توانند از تنهایی خود فرار کنند !
آدم می تواند خودش را به تماشای بیرون مشغول کند و
وانمود کند ، کوچکترین دغدغه ای از تنهایی اش ندارد ...
یک قوطی سیگار و فنجانی قهوه و اغلب روزنامه ای ... هم صحنه را تکمیل می کند !
روزی که هزار بار عاشق شدم _ روح انگیز شریفیان
آدمها فکر میکنند که عاشق شده اند. آدمها فکر میکنند بدون وجود ما حتی یک روز دوام نمیآورند.
آدمها فکر میکنند مکمل خود را یافته اند. ... آدمها زیاد فکر میکنند.
آدمها در واقع مجذوب ما میشوند و پس از مدتی که جذابیت ما برایشان عادی شد ،
متوجه میشوند که چقدر جایِ عشق در زندگیشان خالیست ...
میفهمند در جستجوی عشقهای واقعی باید ما را ترک کنند.
تمامِ حرفِ من اینست که کاش آدمها یاد بگیرند که "عشق پدیدهای حس کردنی است نه فکر کردنی"
و کاش بفهمند که بعد از رفتنشان،
عشقی را که فکر می کرده اند دارند چه میکند با کسانی که حس میکرده اند این عشق واقعی ست.
"نیکی فیروزکوهی"
همین یک بار تووی همین یک شعر...
با من قدم بزن...
شاید همین الان سیلی در راه آمدن باشد،
زلزله ای در شرف وقوع
و من هنوز به تو نگفتم دوستت دارم!
مژگان عباسلو
من می توانم
روزها را
بدون صحبت کردن با تو و
ماهها را
بدون دیدنت طی کنم ،
اما
ثانیه ای نمی گذرد که
درباره ات فکر نکنم .
به چشمهایت که نگاه میکنم
نفسم می گیرد….
چشمهایت
می گویند که دلت
هوای رفتن دارد….
و من میدانم
دنیا تو را ازمن خواهد گرفت….
و من می دانم
که نمی شود حواست را پرت کنم
و بخواهم کمی بیشتر بمانی…
چشمهایت
انگار
امتداد تمام ِ جاده های دنیاست…
می روی….و می دانم …..
نفسم می گیرد….
عجیب بود نگاهش شبیه باران بود
فرشتهای که دقیقاً شبیه انسان بود
همان که خانهی آنها پر از اقاقیهاست
همان که پنجرهاش رو به سوی ایوان بود
تمام خاطرههایش میان یک گلدان
همیشه چشم قشنگش به چشم گلدان بود
سلام … ! پنجره اما دوباره تعطیل است
هراس پنجرهها از هجوم توفان بود
هزار واژهی مرموز در سکوتش ماند
سکوت مسألهدارش شروع پایان بود
شما که اهل سکوتید ساده میفهمید
که غرق جذبهی چشمش شدن چه آسان بود
ولی چه فایده وقتی بهار دستانش
برای من که خزانم فقط زمستان بود.
مرتضی قاسمی
تو شبیه پرستوها هستی
وقتی با کوچ بی هنگامی بهار را به خانه ام می آوری
وقتی با کوچ بی هنگامی بهار را از خانه ام می بری
بخوان
با هر هجایی که عاشقانه تر است
آهنگین تر است
و واجهای صمیمی تری دارد
بخوان
حتی اگر شده اندازه ی پنجره ای
که بیش از حوصله ی بهار بسته مانده است
آنقدر بسته مانده است
که نامش را گذاشته اند دیوار ..
"لیلا کردبچه"
من تصویـرهـایی دارم
از سکـوت
که در بیـانش
واژه ها لالنـد
و کلمـه ها کوچک
بـروز سکـوت
در جنگل کلمه
چگونه آیا؟
ای کـاش پنجـره ای باشم
"سلمـان هراتی"