چشمهایش به من افتاد و همانجا فهمید
خواستم از همه پنهان کنم اما فهمید...
به خودم خیره شدم، صورت او را دیدم
عاقبت آینه هم راز دلم را فهمید
ماه من رد شد و دیوانه تر از پیش شدم
جزر و مد راز عجیبیست که دریا فهمید
سیب را گاز زدم ،مزه ی آتش می داد
شاید از رنگ لبم بود که حوا فهمید...
خواستم منکر این عشق شوم، بدتر شد
سمت من آمد و پلکی زد و دنیا فهمید