مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۱۵۰ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

در روح واژه هایم..

جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ق.ظ

در

روح واژه هایم

عطر

کسی نهفته است

که

آسمانش

غروب ندارد

"محمداعظمی"

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۱۰
محمد 93

وقتی به درون خودم رفتم..

جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ق.ظ

وقتی به درون خودم رفتم ، فهمیدم

همه ی مانع و همه ی آنچه در

جستجویش بودم ، خودم هستم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۷
محمد 93

روزهای رنگی در پیش اند

جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۰۳ ق.ظ

روزهای رنگی زندگی در پیش اند

به استقبالشان برو

و طوری زندگی ات را زیبا رنگ آمیزی کن که گویی ماهرترین نقاش دنیایی

خداوند به زیباآفرینی های تو ایمان دارد

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۳
محمد 93

بزرگترین خوشبختی این است که..

جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۰۱ ق.ظ

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۱
محمد 93

امروز آقا بی تو جور دیگری بود..

جمعه, ۱۸ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ق.ظ

امروز آقا بی تو جور دیگری بود

                   حتی نگاه یاسها،نیلوفری بود

خورشید مثل پنج شنبه پا نمی شد

                انگار بین رختخوابش بستری بود

برشانه های شمع ها در اول صبح

              تابوت یک پروانه ی خاکستری بود

وضعیت آب و هوا مثل همیشه

             مثل هوای جمعه ی پشت سری بود

در چشمهایم التماس آخرینم

            مارابه سمت"چشمهایت می بری"بود

"علیرضالطیفیان"


78660401568541280909.jpg

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۰
محمد 93

حالا ولی روزهاست که کشتی هایم غرق شده

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ق.ظ

کوچک که بودم

کشتی هایم که غرق می شد

سریع برگی از دفتر مشقم می کندم

و دوباره یکی عین آن را می ساختم

حالا ولی، روزهاست که کشتی هایم غرق شده

و تنها، در حسرت آنم

که چرا دیگر دفتر مشقی ندارم؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۱۵
محمد 93

تنها ترس ما این است که..

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۱۱ ق.ظ

تنها ترس ما این است که آنچه را داریم از دست بدهیم،

خواه زندگیمان باشد و خواه مزارعمان.

این ترس زمانی از بین می رود که بفهمیم داستان زندگی ما و داستان جهان،

هر دو را یک دست مشترک رقم زده است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۱۱
محمد 93

من به در خانه ات تکیه داده ام..

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۰۶ ق.ظ

من به در خانه ات تکیه داده ام

عابران می گویند نیست

به خانه ی متروکه اش نگاه کن!

نیست

رفته است

می گویند و می روند

سی سال است می گویند

نیست

رفته است

گفته اند و رفته اند

من اما

به در خانه ات تکیه داده ام



«علیرضا روشن»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۶
محمد 93

در آن روز بارانی

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۰۵ ق.ظ

در آن روز بارانی

    کمی سرعتم را کم کردم

    شناختمش

    جلوی پایش

    ایستادم

    خدا
    سوار شد 

    و فرمود :

    مستقیم برو ...

     سینا به منش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۱۰:۰۵
محمد 93

سبک بودن اندیشه...

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۵۲ ق.ظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۴ ، ۰۹:۵۲
محمد 93