مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۳۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۸ ثبت شده است

ماخیلی متمدن هستیم..

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۲۰ ب.ظ

ما خیلی متمدن هستیم.
ما خیلی روشنفکر هستیم.
به یکدیگر دست میدهیم.سلام و احوالپرسی میکنیم.
از آب و هوا حرف میزنیم.و بعد دوباره دست میدهیم و روز خوشی را آرزو میکنیم.
و اصلا به روی خودمان نمیاوریم روزی به جای دست...لب میدادیم...!!!!!!

رژ لب قرمز / بلانش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۲۰
محمد 93

چرا باید به یه نفر احتیاج داشته باشم

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۱۸ ب.ظ

مثلاً از خودش می‌پرسه من چرا باید یه نفر رو احتیاج داشته باشم
که باهاش دو کلمه حرف بزنم؟
خودم با خودم می‌تونم بیشتر از دو کلمه با خودم حرف بزنم
و حرفای خودمو راحت‌تر بفهمم.

اگه کسی به اینجا برسه،
دیگه نه دنبال کسی می‌گرده، نه انتظار کسی رو می‌کشه...

+داستایفسکی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۱۸
محمد 93

فریب دیگران

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۶:۰۱ ب.ظ

آنان که با ظاهرشان دیگران را فریب میدهند
اطمینان داشته باشند که
خود نیز از باطنشان فریب خورده اند.

لئو تولستوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۱۸:۰۱
محمد 93

تا خدا هست زندگی هست...

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۵۷ ب.ظ

خدا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۵۷
محمد 93

شعرنو می گویم..

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۵۱ ب.ظ

شعر نو می گویم اما حرف هایم تازه نیست
عزم رفتن دارم اما رد پایم تازه نیست

یک دو روزی در دلی بودیم و رفتیم عاقبت
رفتن از یاد عزیزانم برایم تازه نیست

دوستت دارم ولی دیگر چه جای ماندنم ؟
میروم بی منت از جایی که جایم تازه نیست

آمدم با شور و شوق از عشق گویم با دلت
کهنه شد آواز من شور و نوایم تازه نیست

سخت می گردد تنفس در فضای بی کسی
سینه ام سنگین و هم حال و هوایم تازه نیست

روزگاری گوش یاران بود و صحبت های من
گرچه مدت هاست هم دیگر صدایم تازه نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۵۱
محمد 93

متاسفم که...

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۴۷ ب.ظ

متاسفم که توو فرهنگی بزرگ شدم که...

مردمش تصور میکنن با اندوه به خدا نزدیک ترن...!

#فریدون فرخ زاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۴۷
محمد 93

سنت که بالا میره

جمعه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۴۶ ب.ظ

سنت که بالا میره
دیگه برات مهم نیست،
کی بهتر حرف میزنه یا
قشنگ تر ابراز علاقه میکنه
یاخوشتیپ تره....
اینکه کی «بهتر میفهمتت»
برات مهم میشه.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۴۶
محمد 93

هرقدرهم ساکت نشستن مشکلت باشد

دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۵۳ ب.ظ

هرقدر هم ساکت نشستن مشکلت باشد
حرف دلت تا می‌توانی در دلت باشد،

اینقدر در گفتن دویدی، کوله‌بارت کو؟
این سهمِ خیلی کم نباید حاصلت باشد


حالا که اینقدر از تلاطم خسته‌ای، برگرد
اما اگر خاکی بخواهد ساحلت باشد

تا وقت مردن روی خوشبختی نمی‌بینی
تا درد و رنج آغشته با آب و گِلت باشد

احساس غربت می‌کنی وقتی که شوقی نیست
حتی اگر یک‌عمر جایی منزلت باشد

اصلاً بگو کی در ازای شعر نان داده
یا خنده‌ای، حرفی که شاید قابلت باشد؟

از گفتنی‌ها با تو گفتم، بعد از این بگذار
دست خودِ دیوانه‌ات یا عاقلت باشد

امروز و فردا می‌کنی، امروز یا فردا
یک‌دفعه دیدی وقتِ مُهر باطلت باشد

بر شانه‌هایت باز دنبال چه می‌گردی؟
انگیزه‌ی پرواز شاید در دلت باشد...

#مهدی_فرجی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۵۳
محمد 93

گیرم که...

دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۵۱ ب.ظ

گیرم که مضطرب شده‌ای، غم گرفته‌ای
دست مرا چه خوب، که محکم گرفته‌ای

به به چه گونه‌های ترِ دلبرانه‌ای
گلبرگ های قرمز شبنم گرفته‌ای

در "های وهوی" مجلس شادانه دیدمت
کز کرده ای و نوحه‌ی نو دم گرفته‌ای

عید آمد و لباس سیاهت عوض نشد
نوروز هم عزای محرم گرفته‌ای

چرخی بزن زمین و زمان زیر و رو شود
شعری بخوان، دوباره که ماتم گرفته‌ای

از بس برای خاطر تو گل خریده‌ام
حساسیت به میخک و مریم گرفته‌ای

عشق تو هیچ وقت نرفته است از سرم
با اینکه سالهاست به هیچم گرفته‌ای

گاهی اگر که عشق ترا دست کم گرفت
تقصیر توست دست مرا کم گرفته‌ای

#آرش_شفاعی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۵۱
محمد 93

احساس می کردم اگر..

دوشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۸، ۰۵:۴۵ ب.ظ

احساس می کردم اگر اوضاع همین طوری بماند دق می کنم...
اوضاع همان طور ماند و دق نکردم!
همه مان اینگونه ایم.
لحظه های گَندی داریم که تا مرز سکته پیش میرویم! اما میگذرد.
هیچ وقت حرف سربازی که بدون پاهایش از جنگ برگشت را فراموش نمیکنم:
" من فوتبالیست خوبی بودم!
اولش برای پاهایم هر شب گریه میکردم،
تا فهمیدم خدا دوست داره من شطرنج باز خوبی باشم".

شاهین شیخ الاسلامى

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۸ ، ۱۷:۴۵
محمد 93