آزادم کن به شکل گلی در آیم
يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۰:۱۴ ق.ظ
"شمس لنگرودی"
بوی تو
بوی دست های خداست
که گل هایش را کاشته، به خانه خود می رود.
...
تو که با منی
صبحانه من لیوانی کهکشان شیری است
و تکه های تازه رعد و برق در بشقابم برق می زند.
...
"محمد شمس لنگرودی"
شمس لنگرودی"
دوست دارم
همچنان که به آرامی
تاریکی را نخکش میکنم
وانمود کنم
هیچ متوجه او نبودم.
دوست دارم
روشنایی روز را بر اخم شما ببینم
هنگامی که ستارهیی زخمی را
در جیب کوچکتان پنهان میکنید.
چرا از تاریکی دلگیرید
از روشنایی دلگیرید
از شاخ گوزنی دلگیرید
که پرچم دشمن را
به خط مقدم زندگی میبرد
هنگامی که
دو سوی جبهه
یک فرمانده مشترک
قدم میزند.
" شمس لنگرودی "