چرا همگان را نبخشم
چرا از خاطر نبرم زخمها را ،
من که فراموش خواهم کرد
نشانی خانهام
چهرهی کودکم
و تلفظ نامم را از دهانت ،
و شعله که بر باد خواهد رفت ..
"شمس لنگرودی"
کشتیهایم را جمع کردهام
منتظرم نوحم بیاید
و وداع گویم شما را
چه بود
این که زندگیاش نام کرده بودید
باریکه آب بیثمری
که تاب کشتی کاغذیام را نداشت .
شمس لنگرودی"
ای بوتهی گل در دستم که سراسر راه به پنجرهها خیرهای "شمس لنگرودی"
زیباترین خانه اتاقی است
که پای پنجرهاش تو باشی
چه چیزهای سادهای که آدمی از یاد میبرد
میبینی !
دنیا زیباست محبوب من
نمیدانستیم
برای نشستن زندگی در کنارمان
چهارپایهای نداریم.
"شمس لنگرودی"
کاش نبضت را میگرفتم
و منتشر میکردم
تا دنیا
به حال طبیعیاش برگردد ...
"شمس لنگرودی"
تنهایم
فرماندهی که لشگر خود را گم کرده است
بر کرانهی تاریک
تاریک
که بوی شغال میدهد.
"شمس لنگرودی"
کاش غم و غصه هم قیمت داشت
مجانی است، همه می خورند!
کاش روی دهانمان کنتوری نصب می شد
و جریمه غصه ها را به حساب آنان می ریختیم
غصه نخوریم مردم!
سیاست مدارها هم روزی بزرگ می شوند و به مدرسه می روند
و دنیا مثلِ گلِ مصنوعی قشنگ می شود
هر چیز مجانی که ارزشِ خوردن ندارد!
"شمس لنگرودی"