او را که زیسته بودم..
چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۸:۵۹ ق.ظ
او را که زیسته بودم
با زخم و زخمهاش
در خود گریسته بودم
آن راز را نگفته
این زخم را ندیده نگیرید
گفتم گریسته بودم
بادا که ناشنیده نگیرید
آن «نور» آن صدای همیشه
اسطورهای برای همیشه
«باران سرزمین خورشید»
موسیقی زمین و زمان بود
آیینهای برای شنیدن
حسی برای درک جهان بود
او را که زیسته باشی
فهماش غریب نیست
"محمدعلی بهمنی"
۹۴/۰۲/۳۰