سرگذشت کسی که هیچ کس نبود..
چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۶ ق.ظ
زلف به چپ و راست خواباندم
تا دل ببرم از دختر عمویم
از دیوار راست بالا رفتم
به معجزه کودکی
با قورباغه ای در جیبم
حراج کردم همه رازهایم را یک جا
دلقک شدم با دماغ پینوکیو
و بوته گونی به جای موهایم
آری گلم ..
دلمحرمت نگه دار
که این اشکها خون بهای عمر رفته من است
سرگذشت کسی که هیچ کس نبود
و همیشه گریه می کرد ..
" حسین پناهی "
۹۴/۰۴/۱۷