کاشکی سربشکند،پابشکند دل نشکند
سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۳۸ ق.ظ
باز دیشب حالت من حالتی جانکاه بود
تاسحر سودای دل باناله بود و اه بود
چشم، شوق گریه در سر داشت، من نگذاشتم
ورنه ازطوفان روح من خدا اگاه بود
صحبت ازما بود و من در پرده کردم شکوه ها
شرم ، رهزن شد والا اشک من درراه بود
کاشکی سربشکند پا بشکند دل نشکند
سرگذشت دل شکستن بود وبس جانکاه بود
سوختم از اتشت، خاکسترم برباد رفت
داستان عشق ما کوتاه وبس کوتاه بود.
مهدی اخوان ثالث
۹۴/۰۶/۱۰
بسیار زیبا :)