خانه دلتنگی غروبی خفه بود
سه شنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۸، ۰۸:۳۵ ب.ظ
خانه دلتنگِ غروبی خفه بود
مثلِ امروز که تنگ است دلم
پدرم گفت چراغ
و شب از شب پُر شد
من به خود گفتم یک روز گذشت
مادرم آه کشید؛
«زود بر خواهد گشت.»
من نمی دانستم
معنیِ «هرگز» را
تو چرا بازنگشتی دیگر؟
هوشنگ_ابتهاج
۹۸/۰۸/۲۸