صدای قلب تو آری
کوچه خلوت بود
صدای قلب تو آری ،
صدای قلب تو پاشید بر در و دیوار ...
و عطر سوختن اشک و عشق و شرم و شتاب
میان بندبند کهنهی دیوار آجری گم شد
فضای کوچهی میعاد
طنین خاطرهی ضربههای گام تو را
به ذهن منجمد سنگفرش امانت داد .
و آب بود که میرفت ...
"نصرت رحمانی"