مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احمدشاملو» ثبت شده است

من برمی خیزم!

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹ ق.ظ

من، بر می خیزم !

چراغی در دست؛

چراغی در دلم،

زنگار روحم را صیقل می زنم

آیینه‌ای برابر آینه ات می گذارم

تا با تو ابدیتی بسازم!

 

"شاملو"
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۰۹
محمد 93

نه...!هرگز شب را باور نکردم..

يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ق.ظ

نه ..!

هرگز شب را باور نکردم

چرا که در فراسوهای دهلیزش

به امید دریچه ای

دل بسته بودم .....

"احمد شاملو"

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۰۰
محمد 93

بت هایم را می شکنم

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۹ ق.ظ
بتهایم را می شکنم
تا فرش کنم
بر راهی که تو از آن می گذری
برای شنیدن ساز و سرود من.

"احمد شاملو"
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۹
محمد 93

با مشاهده یک در بی درنگ لزوم دیوارها احساس میشود

سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۰ ق.ظ


با مشـاهده یـک در ،

بـی درنـگ لـزوم دیـوارها احسـاس مـی شـود ...
آیـا  بـا مشـاهده یـک دیـوار هـم ،

بـه هـمان انـدازه لـزوم یـک در را احسـاس مـی  کـنیم ..؟!

" احمـد شاملو "

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۰
محمد 93

دل من هم لرزید مثل زانوی پدر

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۳۸ ق.ظ

بوی سیگار شدیدی آمد...

با خودم میگویم ، نکند باز پدر غمگین است

نکند باز دلش.....

پله ها را دو به یک طی کردم

تا رسیدم بر بام.

پدرم را دیدم

زیر آوار غرورش مدفون

زیر لب زمزمه داشت

که خدا عدل کجاست؟

که چرا مزه فقر وسط سفره ماست!!!!

و چرا ها وچرا های دگر..

دل من هم لرزید مثل زانوی پدر

دیدن این صحنه آنچنان دشوار بود

که مرا شاعر کرد

احمد شاملو

...............................................

+فقر بددردیه...یعنی شرمندگی ..یعنی بیکسی..یعنی دلتنگی:(

نمیدونم چرا مردها وقتی ناراحتند،عصبانی اند،ناامیدند..سیگار پشت سیگار..

بابا نکش...سیگار یعنی فاجعه

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۳۸
محمد 93

دست های تو هرکجا که باشند

سه شنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ق.ظ

دست های تو هر کجا که باشند
باز هم گره ها را محکم تر می کنند
من باز می مانم
از گشتن و سرگیجه گرفتن
بی آنکه بدانم
این رازی که تو با خودت برده ای
کدام سمت زندگی را روشن می کرد ؟

من باز می مانم
و دامن آبی ام را جمع می کنم
بفهمی دریا
همین خانه ی کوچک بود ..
و چشم هایم را
از هزارتوی آینه بیرون می کشم
بفهمی
تنهایی چگونه یکباره
زندگی ات را غرق می کند ...
"احمدشاملو"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۷
محمد 93

من ریشه های تو را دریافته ام..

چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۷ ق.ظ

نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه‌های تو را در یافته‌ام
با لبانت برای همه لب‌ها سخن گفته‌ام
و دست‌هایت با دستان من آشناست.


"احمدشاملو"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۴ ، ۰۸:۵۷
محمد 93

اگر می خواهی همراهی ام کنی دست من..

يكشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۴۵ ق.ظ

اگر می‌خواهی نگه‌ام داری دوست من

از دستم می‌دهی

اگر می‌خواهی همراهی‌ام کنی دوست من

تا انسان آزادی باشم؛

میان ما هم‌بستگی از آن‌گونه می‌روید

که زندگی ما هردو تن را

غرق در شکوفه می‌کند ...


مارگوت بیگل/برگردان احمدشاملو                                    

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۴ ، ۰۸:۴۵
محمد 93

تنهایی یک درختم..

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۱۵ ب.ظ

تنهایی ِ یک درختم

و جز این‌ام هنری نیست

که آشیان تو باشم!

"احمدشاملو"

+تابستان هم دوباره از راه رسید...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۵:۱۵
محمد 93

من دردمشترکم مرا فریاد کن..

يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۰۰ ق.ظ

قصه نیستم که بگویی

نغمه نیستم که بخوانی

صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی

یا چیزی چنان که بدانی

من درد مشترکم

مرا فریاد کن ...  

 

"احمد شاملو"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۰
محمد 93