تبسم را نه می توانیم بخریم نه می توانیم..

تبسم را نه می توانیم بخریم، نه می توانیم قرض کنیم…

فقط مى توانیم هدیه بدهیم

میســــپارمت به لبخند ها…

در مسیر باد بمان تا بوى مهربانیت تسخیر کند این شهر را…

نوشتن ...

اگر یک نفر ، هــر آنچـــه که

از درونش بـــر می آید را بنویســد

بی شک از درون او ، کسی رفته است


ایلهان برک

خدایا برای همه چی ازت ممنونم..

مرا یک داستان بارانی با خود برده است..

مــــرا یک داسـتــــانِ بارانــــی

بــــا خـــــود بـــــرده ‌ست

فصـــــلِ آخـــــــر

تلاقــــــی بـــا دریــــــاست



نیلوفر ثانی

نگاه کن که منم،سربه زیر تنهایی

فرار می کنم و آسمان به دنبالم

نشسته بر پَر و بالم، حریر تنهایی

کنار نَعش من امشب، قشنگ می رقصی!!

به نغمه های طربناکِ پیر تنهایی

هزار بار پریدم... نرفته افتادم

نگاه کن که منم، سر به زیرِ تنهایی


((امیر وحیدی))

به آدمها فرصت اشتباه کردن بدهید..

با هررفتنی اشک مریز

با هر رفتنی اشک نریز

و با هر امدنی لبخند نزن

شاید انکه رفته باز گردد و شاید انکه امده برود

انقدر محکم و مقتدر باش

که با بنیان سست محبت ها و بی مهری ها نلرزی

این جاده انتها ندارد

ایــــن جـــــاده انتــــها ندارد

وقتـــی تو مقصـــدی ، من مسافــــر ... ////


کیوان مهرگان

مرا از یاد برد آخر ولی من..

می خواهم آب شوم در گستره ی افق

می خواهم آب شوم در گستره ی افق

آنجـــــا کــــه دریـــــا بــــه آخــر می رســد

و آسمـــــــــان آغــــــاز مــــــــی شــــــــــود

می خواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته ، یکی شوم ... ////


احمد شاملو