مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «داستانک» ثبت شده است

بهلول و قاضی

سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ق.ظ

روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشسته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد.

بهلول به قاضی گفت: جناب قاضی! کلنگت افتاد آن را از زمین بردار.

قاضی به مسخره گفت: واقعا اینکه میگویند بهلول دیوانه است صحیح است،

آخر (این) قلم است نه کلنگ.

بهلول جواب داد: مردک! تو دیوانه هستی

که هنوز نمیدانی با احکامی که به این قلم می نویسی

خانه های مردم را خراب می کنی، تو بگو این قلم است یا کلنگ؟

زندگانی و حکایات بهلول عاقل/ #احمد_مهجوری #صادق_طالبی_مازندرانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۹۵ ، ۱۰:۲۱
محمد 93

زیباترین ها فقط شبیه به حرف هایشان هستند

دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۵، ۱۰:۱۹ ق.ظ

زیباترین انسانهایی که دیدم چشم رنگی ها نبودند،

قد بلندها،لب برجسته ها،مو بلوندها هیچ کدام زیباترین نیستند،

مدلهای برندهای معروف زیباترین نیستند،

آنهایی که شبیه به ستارگان سینمای جهان اند،زیباترین نیستند.

زیباترین ها فقط شبیه به حرفهایشان هستند،

و چقدر دوست داشتنی اند انسانهایی که شبیه به حرفهایشان هستند،

آنهایی که بوی انسانیت از ده متریشان به مشامت می رسد،

آنهایی که چایت کنارشان سرد میشود و ارامششان در وجودت رخنه میکند.

اگر در زندگیتان یک زیباترین دارید،قدرش را بدانید.

آنها بسیار اندک اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۱۰:۱۹
محمد 93

چرا من اینقدر فقیر هستم

يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۲ ق.ظ

مرد فقیری از خدا سوال کرد: چرا من اینقدر فقیر هستم؟
خدا پاسخ داد: چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی!
مرد پاسخ داد: من چیزی ندارم که ببخشم…
خدا پاسخ داد: چرا!!!! محدود چیزهایی داری!
یک صورت که میتوانی لبخند بر آن داشته باشی!
یک دهان که می توانی از دیگران تمجید کنی وحرف خوب بزنی!
یک قلب که می توانی بروی دیگران بگشایی!
چشمانی که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!
فقر واقعی فقر روحــــی ست.
دل آدم ها خیلی ساده گرم میشود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۲
محمد 93

حکمت خدا

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۲ ق.ظ

کِـــشـٺـے مَـردے درحــــال غـرق شُـــدن بـــود

اَمـــا مَـــرد بـہ جـزیـــــره اے رســـــید

 و بـــطور مُـــعـجــزه آســـایـــے اَز غــــرق شـدن و مـــــرگ حـــٺمـــے نـجـاټ یـافـٺ!

صـــبـحِ روزِ بـــعد بـــراے جُـسٺ وجوے غـــذا،اَز کُـــــلبـہ بـیرون رفـــــٺ

مــــوقع بـــازگـــــشٺ دیـــد کُـــلبہ اَش در حـــــال ســـــوخٺن اَســـٺ.

مَـــــرد بر سَـــر خود کـــوبیـد و بر بخـــــٺ بَــــد خـــود لـــــعنٺ فـــرسٺاد و از خــــــــــدا گلہ کرد

صبـــــح روز بعد بـــــا صـداے کـــــشٺے از خواب بیـــــدارشد

مرد از آنهـــــا پرســـــید مــــــــــرا ازکجـــــا پیـــــداکرده ایــــــــــد؟

گفتنــــــــــد:

مگـــــر ٺو نبـــــودے کہ بآآٺـــــش پـــــیام دادے؟

⇦حکمٺ هـــــاے ♥خــــــــــدا♥را قـضاوٺ نکنـــــیم⇨

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۱۲
محمد 93

جبرواختیار

سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۹:۴۸ ق.ظ

روزی جبر و اختیار با هم مناظره می کردند.

اختیار دست به درخت برد و میوه ای چید و گفت: این نه قدرت و اختیار من است....

جبر گفت: اگر توانی آن را به حال اول برگردان

اختیار ناتوان ماند و گفت: پس قدرت مطلق خدای است و بس...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۵ ، ۰۹:۴۸
محمد 93

نگاه کردن به دختران

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ق.ظ

جوانی نزد عالمی آمد واز او پرسید :

من جوان کم سن و سالی هستم اما آرزوهای بزرگی دارم

و نمی توانم خود را از نگاه کردن به دختران منع کنم ، چاره ام چیست ؟

عالم نیز کوزه ای پر از شیر به او داد و به او توصیه کرد که کوزه را به سلامت به جای معینی ببرد

و هیچ چیز از کوزه نریزد .

و از یکی از شاگردانش درخواست کرد او را همراهی کند

و اگر شیر را ریخت جلوی همه ی مردم او را کتک بزند .

جوان نیز شیر را به سلامت به مقصد رساند . و هیچ چیز از آن نریخت .

وقتی عالم از او پرسید چند دختر را در سر راهت دیدی ؟

جوان جواب داد : هیچ ، فقط به فکر آن بودم که شیر را نریزم که مبادا در جلوی مردم کتک بخورم

و در نزد مردم خوار و خفیف شوم .

عالم هم گفت : این حکایت انسان مؤمن است که همیشه خداوند را ناظر بر کارهایش می بیند

و از روز قیامت و حساب و کتاب بیم دارد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۵ ، ۱۰:۲۱
محمد 93

باورهای غلط

پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۲۵ ق.ظ

کودکی از مسئول سیرکی پرسید :

چرا فیل به این بزرگی را با طنابی به این کوچکی و ضعیفی بسته اید ؟

فیل میتواند با یک حرکت به راحتی خودش را آزاد کند و خیلی خطرناک است .

صاحب فیل گفت : این فیل چنین کاری نمیتواند بکند .

چون این فیل با این طناب ضعیف بسته نشده است ،

آن با یک تصور خیلی قوی در ذهنش بسته شده است .

کودک پرسید چطور چنین چیزی امکان دارد ؟

صاحب فیل گفت : وقتی که این فیل بچه بود مدتی آن را با یک طناب بسیار محکم بستم .

تلاش زیاد فیل برای رهایی اش هیچ اثری نداشت ، و از آن موقع دیگر تلاشی برای آزادی نکرده است .

فیل به این باور رسیده است که نمیتواند این کار را بکند .

شاید هر کدام از ما ، با نوعی فکر ، با نوعی باور غلط بسته شده ایم که مانع حرکت ما به سوی پیروزی است .

در واقع این باورهای غلط مثل یه سد عمل میکنه ، سد فکری . باورهایتان را تغییر دهید تا دنیایتان تغییر کند ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۱۰:۲۵
محمد 93

گاهی وقتا باید خودمونو به نفهمی بزنیم..

شنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۲۸ ق.ظ

یه روز یه ادم فقیر

سه تا پرتقال خرید

اولی رو پوست کند خراب بود

دومی رو پوست کند خراب بود

بلند شد چراغ اتاق رو خاموش کرد

و پرتقال سومی رو بدون اینکه نگاش کنه خورد*

گاهی وقتا باید خودمونو به نفهمی و ندیدن بزنیم تا بتونیم زندگی کنیم

+زندگی همینِ...بهش گیر بدیم...اونم تلافی میکنه..

کاش بتوانیم راحت تر زندگی کنیم..تا همیشه راضی تر وشادتر باشیم..

هفته بسیار خوب وزیبایی را برایتان آرزومندم..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۴ ، ۰۹:۲۸
محمد 93

تغییر نگرش

يكشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۱۷ ق.ظ

در ژاپن مرد میلیونری برای درد چشمش درمانی پیدا نمیکرد

بعد از ناامید شدن از اطباء پیش راهبی رفت

راهب به او پیشنهاد کرد به غیر از رنگ سبز به رنگ دیگری نگاه نکند

وی پس از بازگشت دستور خرید چندین بشکه رنگ سبز را داد و

همه خانه را رنگ سبز زدند،

همه لباسهایشان را

و وسایل خانه وحتی ماشینشان را به رنگ سبز تغییر دادند،

و چشمان او خوب شد.

تا اینکه روزی مرد میلیونر راهب را برای تشکر به منزلش دعوت کرد

زمانیکه راهب به محضر میلیونر میرسد جویای حال وی میشود

مرد میلیونر میگوید:

خوب شدم

ولی این گرانترین مداوایی بود که تابه حال داشته ام...

راهب با تعجب گفت اتفاقا این ارزانترین نسخه ای بوده که تجویز کرده ام

برای مداوا

تنها کافی بود

عینکی با شیشه سبز

تهیه میکردید !!

برای درمان دردهایت،

نمیتوانی دنیا را تغییر دهی.!

بلکه با تغییر نگرشت میتوانی دنیا را به کام خود در بیاوری

" تغییر دنیا کار احمقانه ایست..."
ولی
🌺تغییر نگرش
ارزانترین و موثرترین راه است🌺

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۴ ، ۰۹:۱۷
محمد 93