تو لیلی نیستی
من اما
مجنون حرف هات می شوم
دیوانه ی دست هات
مبهوت خنده هات
گل قشنگم
شیرین نیستی
ولی من
صخره های شب را
آنقدر می تراشم
تا خورشیدم طلوع کند
و تو
در آغوشم بخندی.
"عباس معروفی"
بودنت زیباست
مثل تابیدن آفتاب
بر ساقههای تُرد بابونه
بر تن درخت ایستاده
بر من
ماه در آغوش تو به خواب میرود
خورشید با چشمهای تو بیدار میشود ..
عشق من !
بودنت زیباست
مثل پر شستن قو
مثل چرخیدن پروانه
مثل پرواز بر تلاطم دریا ...
" عباس معروفی "
وقتی آدم تنها می شود ،
تمامی غم دنیا در وجودش خیمه میزند ،
احساس می کند آنقدر از دیگران دور شده
که دیگر هیچ وقت نمی تواند به آنها نزدیک شود !
"عباس معروفی "
چه فرقی میکند کجا باشم ؟
منکه جز تو چیزی نمیبینم ...
"عباس معروفی"
همینجور که ساده نگاه کنی
یا اخمالو
حتا در خواب
گوشه های لبهات
می خندد ..
نگاهت می کنم .. نگاهت می کنم
و مست به خواب می روم ..
"عباس معروفی "