مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عمران صلاحی» ثبت شده است

سال هاست که از جزیره ی متروک نامه را...

شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۹:۲۰ ق.ظ

سالهاست
که از جزیره ی متروک
نامه ای را در بطری

روانه ی آبهای عالم کرده ام..


اگر کسی عاشق باشد
می تواند کلماتم را بخواند
به هر زبانی
در هر سرزمینی..

گاهی فکر می کنم
کسی می آید
و با همان شیشه

برایم شراب می آورد ..

"عمران صلاحی"


+شراب به زبان شاعرها همان شادی است..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۰۹:۲۰
محمد 93

سرمیرود گل از سبد

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ق.ظ

ســــــر میــــــرود ...
گل از سبد ،
عطر از گل ،
باد از عطــر ،
چنان که تصویر از آینه ...
و زیبایی تو ؛
از چشـــــــم من !

" عمران صلاحی "

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۷
محمد 93

زیبایی ات حواس مرا پرت می کند..

شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۱۷ ق.ظ

خودکار توی فنجان
قاشق به روی کاغذ
زیبایی‌ات حواس مرا پرت می‌کند !


"عمران صلاحی"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۱۷
محمد 93

به زبان خودشان حرف بزن

شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۲ ب.ظ

با درختی که زند سر به فلک
به زبان مه و ابر
به زبان لجن و سایه و لک
به زبان شب و شک حرف مزن
با درختان برومند جوان
به زبان گل و نور
به زبان سحر و آب روان
به زبان خودشان حرف بزن ..


" عمران صلاحی "

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۲
محمد 93

برچشم بدلعنت

دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۹ ب.ظ

می رود ارابه ی فرسوده ای - لنگان -
می کشد ارابه را اسبی نحیف و مردنی در شب
آن طرف ، شهری غبارآلود
پشت گاری ، سطلی آویزان
پر از خالی
خفته گاریچی ، مگس ها این ور و آن ور
پشت گاری جمله ای :

" بر چشم بد لعنت "


" عمران صلاحی "

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۹
محمد 93

سرمایه های باغ مینو این است...

يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۵۹ ب.ظ

سرمایه‌ی باغ های مینو این است
کمپانی صادرات لیمو این است

فنجان چو نهاد بر لب شیرینش
خندید که چای قند پهلو این است ..

 
{ عمران صلاحی }

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۵۹
محمد 93