مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۱۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فریدون مشیری» ثبت شده است

مرا از یاد برد آخر ولی من..

جمعه, ۲۲ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۵ ق.ظ

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۰۵
محمد 93

لحظه های شکفتن سحر است

دوشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۰۶ ق.ظ

بهترین لحظه های روز و شبم

لحظه های شکفتن سحر است

که سیاهی شکسته پا به گریز

روشنایی گشوده بال و پر است

فریدون مشیری

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ خرداد ۹۵ ، ۱۰:۰۶
محمد 93

اهمیت وارج زندگی در همین است که موقت است..

يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۵۸ ق.ظ

اهمیت و ارج زندگی در همین است که موقت است،

تو باید جاودانگی خودت را در جای دیگری نشان بدهی،

و آن جا «انسانیت» است!

"فریدون مشیری"

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۵۸
محمد 93

تا به دنیا پرنده ای باقیست

يكشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۲ ق.ظ

تا به دنیا پرنده ای باقیست

هیچ آزاده ای اسیر مباد .

" فریدون مشیری "

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۴ ، ۰۹:۴۲
محمد 93

نام تو مرا همیشه مست می کند

چهارشنبه, ۲۰ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۲۷ ق.ظ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۴ ، ۰۹:۲۷
محمد 93

دل از عشق برگیر که نیرنگ است..

يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۵ ق.ظ

بسی گفتند :
دل از عشق برگیر که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است اما
نوش داروست ...

"فریدون مشیری"

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۵
محمد 93

جاودانی باد این رویای رنگینم..

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۲ ق.ظ

گر چه با یادش ، همه شب
تا سحر گاهان نیلی فام ، بیدارم
گاهگاهی نیز ، وقتی چشم بر هم می گذارم
خواب‌های روشنی دارم ، عین هشیاری
آنچنان روشن که من در خواب
دم به دم با خویش می گویم که : بیداری ست
بیداری ست ، بیداری ...

اینک ، اما در سحر گاهی ، چنین از روشنی سرشار
پیش چشم این همه بیدار ، آیا خواب می بینم ؟
این منم ، همراه او ؟ بازو به بازو
مست مست از عشق ، از امید ؟
روی راهی تار و پودش نور ، از این سوی دریا
رفته تا دروازه خورشید ؟
‌ای زمان ،‌ ای آسمان ،‌ ای کوه ،‌ ای دریا
خواب یا بیدار ، جاودانی باد این رؤیای رنگینم  ...

" فریدون مشیری"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۲
محمد 93

صدوبیست ویک121

سه شنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۳، ۰۲:۵۱ ب.ظ

"دوستت دارم" را من، دلاویزترین شعرِ جهان یافته ام
این گلِ سرخِ من است
دامنی پر کن از این گل که دَهی هدیه به خلق
که بری خانه ی دشمن، که فشانی بر دوست
رازِ خوشبختیِ هر کس به پراکندنِ اوست...

" فریدون مشیری"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۳ ، ۱۴:۵۱
محمد 93

پنجره27

شنبه, ۷ تیر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۸ ب.ظ

در فرو بسته ترین دشواری

در گرانبارترین نومیدی،

بارها بر سر خود بانگ زدم:

"
هیچت ار نیست مخور خون جگر، دست که هست!"

بیستون را یاد آر، دستهایت را بسپار به کار

کوه را چون پَرِ کاه از سر راه بردار!

وَه چه نیروی شگفت انگیزیست

دستهایی که به هم پیوسته ست...!

"
فریدون مشیری"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۵:۰۸
محمد 93