از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای
از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک
در دلبری به غایت خوبی رسیدهای
منعم مکن ز عشق وی ای مفتی زمان
معذور دارمت که تو او را ندیدهای
آن سرزنش که کرد تو را دوست حافظا
بیش از گلیم خویش مگر پا کشیدهای
" حافظ شیرازی "
ترس
امید
و دوستی
"امام موسی کاظم(ع)"
می دانم بر نمی گردی !
می دانم که چشمم به راه خنده های تو خواهد خشکیـد!
می دانم که در تابوت همین ترانه ها خواهم خوابیـد !
می دانم که خط پایان پرتگاه گریه ها مرگ است !
اما هنـوز که زنـده ام !
" یغما گلرویی "
لبهای شکل خندهات را
خدا کجای چشمهای من جا کرده است
که هر نمازم
به اقتدای توست ؟!
" کامران فریدی "
بامرامی که من از تو با وفا دارم سراغ
می روی دوزخ ،مرا وقتی ببینی در بهشت..
"کاظم بهمنی"
می رود ارابه ی فرسوده ای - لنگان -
می کشد ارابه را اسبی نحیف و مردنی در شب
آن طرف ، شهری غبارآلود
پشت گاری ، سطلی آویزان
پر از خالی
خفته گاریچی ، مگس ها این ور و آن ور
پشت گاری جمله ای :
" بر چشم بد لعنت "
" عمران صلاحی "
خالی از تو،
پُر می کنم تمام سطرهای شعر را...
این روزها پُر از خالی ام!
(کامران رسول زاده)
چرا همگان را نبخشم
چرا از خاطر نبرم زخمها را ،
من که فراموش خواهم کرد
نشانی خانهام
چهرهی کودکم
و تلفظ نامم را از دهانت ،
و شعله که بر باد خواهد رفت ..
"شمس لنگرودی"