پنجره38

افتاد درختی که به خود می بالید

از داغ تبر به خاک غم می نالید

گفتم چه کسی به ریشه ات کوفت تبر

گفت:آنکس که به زیر سایه ام می خوابید

پنجره37

سقف سکوتم را می شکنی
و آوار می شوی
تنهاییم را،
آخر؛
ازخلال کدام پنجره می وزی
که این همه
طوفانی خرابم می کنی...

پنجره36

خسته از تمام جهان
به خـــــــانه برمی گردی
در را که باز می کنی
چراغ را که خودت روشن می کنی
یعنی تـنـهــــــــــایی…

پنجره35

چه زیباست که در اندیشه‌مان
دوست داشتن‌ است…
چه شادی‌بخش است
وقتی نگاه‌مان می‌خندد.
چه مست می‌شود این دنیا آنگاه که…
دلمان پر از امید به فردایی روشن است.
من می‌دانم
از همین صبح زیبا…
از این گنجشکانی که رقصان آواز می‌خوانند…
از این صدای گذر آب در نهر کوچک زندگیمان می‌دانم
آری، امروز روز خوبی‌ست…
بی‌شک معجزه‌ای در راه است!!

پنجره34

پنجره33

با همین نیمه

همین معمولی ساده بساز

دیرکردی

نیمه عاشق ترم را باد برد

پنجره32

باد

دوره گردی است

خریدار سکوت های ژرف

تنها سکوت های ژرف را می توان شنید

که میان دو فریاد خاموش

چشم می بندند

یادمان باشد

تنها میان دو فریاد عشق بالغ می شود

باد خریدار غنچه ای است

بر صورت تو

و من

حریف باد

از میان فریادهای خاموش می آیم

کیکاووس یاکیده

پنجره 31

می آیی

ساعت زنگ می زند

می روی

دلــــــــــــــــم

"پرویز بیگی"

پنجره30

بهآیت الله بهجت(ره) گفتند:
کتابی درزمینه اخلاق معرفی کنید
فرمودند:
لازم نیست یک کتاب باشد یک کلمه کافیست که بدانی

"خدا می بیند"

پنجره29

اشـکاتو پاک کن همسفر
گاهـی باید بازی رو بـاخت
امـــــــا اینــــو یــادت باشه
بـازم مـــــــیشه زندگی رو ساخت...