مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

بگذار آبها ساکن شوند تا عکس ماه و ستاره ها را در وجود خود ببینی......(مولانا)

مسیرزندگی

هنوز
روی حرف هایم مانده ام،
کاری به کار تو ندارم!
تنها،
چند "دوستت دارم" ساده است
که اینجا،
گوشه ی دلم جا مانده…
برایت می نویسم و
آرام میروم…!
t.me/bagheri6298

بایگانی
آخرین مطالب

۱۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «رسول یونان» ثبت شده است

من تنهایم..

شنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۶ ب.ظ

من تنهایم

بی تو ،

هیچ کاری نمی توانم بکنم

دیگر شعر هم نمی توانم بنویسم

و این تنهایی تلخ است

تلخ ؛

مثل نوازنده ای که

با دست های بریده به پیانو می نگرد

#رسول_یونان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۵ ، ۲۰:۴۶
محمد 93

زمستان قصه ای...

دوشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۳۶ ق.ظ

زمستان

قصه ای کسالت بار و بلند است

اما به پایان خواهد رسید

طاقت بیاور

"رسول یونان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۴ ، ۰۹:۳۶
محمد 93

هرشب خواب می بینم سقوط می کنم از

دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۶ ق.ظ

هر شب خواب می بینم

سقوط می کنم از یک آسمانخراش

و تو از لبه آن خم می شوی و دستم را می گیری.

سقوط می کنم هر شب از بام شب

و اگر تو نباشی که دستم را بگیری،

صبحگاه جنازه ام را در اعماق دره ها پیدا می کنند.

(رسول یونان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۶
محمد 93

کلاهی بر شن های ساحل

يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ق.ظ

کلاهی بر شن‌های ساحل
نمی‌تواند مال فرشته‌ای باشد
و هیچ‌کس نیز
دلفینی را
با کلاه ندیده است

و یا ...
من فکر می‌کنم
مال مردی‌ست شاعر
که دریا را
در پنداشته است

دری
به یک میهمانی خصوصی.


"رسول یونان"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۰۷
محمد 93

نبودن تو فقط نبودن تو نیست..

يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ق.ظ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۴ ، ۱۰:۰۰
محمد 93

سالهاست رفته ای..

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۰۸ ق.ظ

سال هاست رفته ای
اما نمی‌توانم فراموشت کنم
صدای تو
در گوشم می پیچد
مثل صدای اب در گوش شب
همیشه چیزی هست
که تورا به یادم بیاورد
نمی‌توانم فراموشت کنم
گرامافونی
در اعماق خاطره ها روشن مانده ...


" رسول یونان "

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۴ ، ۰۹:۰۸
محمد 93

رفتن علت نیست

دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۰۹ ق.ظ

رفتن علت نیست
معلول تمام ماندن‌هایی‌ست که گوشه‌ی اتاق فرسوده می‌شوند
از کسی که می‌خواهد برود
نباید چیزی پرسید
هرکس که پا دارد می‌رود

من از دقت او در تماشای کوچ درناها
فهمیدم که خواهد رفت ..

دست‌هایش سفیدتر شده بودند
می‌توانستند به بال بدل شوند

به شکل رفتن درآمده بود
به شکل دورشدن ماه از پنجره
به شکل پرواز پرنده
از لبه‌ی پاییز
به شکل محو شدن رنگ از چهره در وقت ترس.

گوزنی بود آماده‌ی فرار
برگی بود در فکر کنده شدن از درخت

نمی‌توانست بماند
از ماندن جدا شده بود و باید می‌رفت

او شکل دیگری از من بود
درست مثل من رفت
یعنی فقط چتر را برداشت و چمدان را از یاد برد
یعنی چمدان را از یاد برد و فقط چتر را برداشت
یعنی چمدان را مقابل خود ندید و چتر را داخل کمد دربسته دید

بعد در این شهر بی‌دریا
دنبال دریا گشت که با کشتی برود

ناامید که شد
با اتوبوس رفت

می‌خواست گریه کند اما لبخند می‌زد
چهره‌اش آفتابی بود آلوده به ابر

برایش دعا می‌کنم
دعا می‌کنم که باد با احترام از کنار گل‌هاش بگذرد ..




" رسول یونان "

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۹
محمد 93

بیهوده برایت شعر می گفتم..

جمعه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۴۳ ق.ظ

بیهوده برایت شعر می‌گفتم
بیهوده برایت دامن گلدار می‌خریدم
بیهوده ...
مثل آینه
نگاه می‌کردی
مثل صندلی؛ می‌ایستادی
و مثل میز ...
همان بهتر که گریختم
تو جزو اشیا شده بودی .


"رسول یونان"

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۴ ، ۰۹:۴۳
محمد 93

گاهی گم شدن بد نیست..

چهارشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ق.ظ

گاه گم شدن بد نیست
من در تو گم شدم
در زیبایی


"رسول یونان"

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۴
محمد 93

وضعیت خوبی ندارم

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۴۱ ب.ظ

وضعیت خوبی ندارم
مرا ببخش !
دستم از اشیا رد می‌شود
رد می‌شود از تلفن
فراموشت نکرده‌ام
فقط کمی ...
کمی مرده‌‌ام


"رسول یونان"

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۱
محمد 93